در دل چو تو بنشستی من از سر جان خیزم

به امید شفایش

 

تنهاترینم  ،

 

                        اومدم بازم بگم که : تو رفتنی ولی داغ تو ماندنی است

آره سیدم همه نشستن دارن روز شماری میکنن که اون روز شوم فرا برسه و باز بیان سر خاکت ولی من هر روز به رسم دیروزهای نه چندان دور جرات دیدن سپیده صبحی تازه رو ندارم . هر دم دلم به این خوشه که شاید بیاد یا بذاره بیام . میدونم باز ته دلت بهم میخندی که : وااااااااااااااااااا چه حرفا . ولی من بازم منتظرم و بقول خودم هنوز زنده به گور توام .

خیلی مناسبت ها اومد و رفت ولی نبودی . شهادت مولا ، محرم ، عاشورا ، تاسوعا اربعین ، وفات بی بی سه ساله ات ،.............. آخ آخ آخ گفتم بی بی باز داغ دلم تازه شد .

عمه عمه عمه ...................... منه گولدی منه گولدی یزیدین گیزی ، من قاره گیمیشدیم اودا گیرمیزی ...................... ددیم گولمه منه قارداشیم اولوب ..................

مشدی میدونی روزی چند بار با این نوا  می میرم و زنده میشم ؟ میدونی روزی چند بار با یادآوری چشم نیمه باز و نگاه خیره ات جون میدم و باز شکسته و در به در حیرون حکمت خدا می مونم و روزهای بی قراری رو یکی یکی رو تقویم دلم خط میزنم ؟

تو میدانی ز عشق تو که خمارم پیاله ندارم که دار و ندارم تویی ساقی

 

سیدم هنوز راز نگاه خیره و بی رمق دم آخرتون منو حیرون کرده . میدونم چی دیدی ولی نمیتونم بگم ......... میدونم چه کربلایی جلوی دیدگان محزونت بود .

خوش بحالت سید . خوش بحالت که اینقدر مخلص بودی .

سید اومده بودم بگم که این فاطمیه هم گذشت و تو نبودی که برای مادر ضجه بزنی ولی خوشحالم که نبودی چون دیگه به مراد دلت رسیدی و الان داری زخمهای مادر و مرهم میذاری . دست ما رو هم بگیر . سید من خیلی بدبختم . بیچاره تر هم میشم اگه دعام نکنی و طبق معمول پیش اربابت ریش گرو نذاری .

دردت به جونم ،

تو چمدان های خالی مرا هم بسته ای ، همسفر من منتظرم .

همون روزی که گفتی :
یه رفیق دارم که نامش حسینه خوش آندل که دل آرامش حسینه .
از آن روزی که نامش را شنیدم ،
بلای عشق او با جان خریدم .
تنم لرزید ، چون میدونستم اگر سید حرفی زد مثل یه مرد پاش وایمیسه .

بلای عشق حسین و به جون خرید و دل عشاقش رو .........................
سید خیلی حرفا زد که بعدها فهمیدیم چی گفت . البته بماند که خیلی ها هنوزم ظرفیت درک اون واقعیت ها رو ندارن
.
***
عاشق تو بدان امروز عشق تو محک خورده ،
هر کس که علی گفته بسیار کتک خورده .
سید هم خیلی کتک ها از دست حرفهای بی اساس خورد ولی بازم به خاطر مولا دم نزد و خم به ابرو نیاورد . کتک که میگم نه اینکه  فقط سیلی و مشت و لگد خورده باشه نه ، همون حرفا و تهتمت ها بدتر از هزار زخم تازیانه بود که به دل دریایی اش خورد .
سید جوونیشو عمرشو همه زندگی شو گذاشت پای عشق ارباب که عشق بازی رو یاد بچه  شیعه های دور و برش بده ، اومدن گفتن کافره و مرتده .
شاید یه عده بیان بگن بابا بسه دیگه چقدر از مظلومیت سید دم میزنید ، ولی به ولله قسم سید اونقدر مظلوم بود که اگر هزار سال هم بگیم کمه .
همیشه تا این مداحیشو که میگه :


غم میکشدم ساقی ، درده دو سه پیمانه زان ساغر مستانه ..................

 

 

گوش میکردم دلم ریش ریش میشد که چرا یه جوون - با این درجه ایمان و خلوص و شهرت و با این همه دوست و رفیقی که دو رو برشن- باید اینقدر صداش حزن آلود باشه ؟ وقتی رفت تازه فهمیدم که دور و بری هاش ( البته بلا نسبت خیلی ها که مرام و معرفت و محبتشون و به سید ثابت کردن ) همه و همه سید و پلکان ترقی خودشون کرده بودن و نقاب دوست به چهره داشتن و همین دردها بودن که سر باز کردن و منو به امروز کشوندن............. . پس وقتی میگم سید من ، غریب بود بهم خرده نگیرید .
بقول یکی که بهم گفت فلانی وقتی در مورد سید منبر میکنی دیگه ترمز نداری بازم ترمز بریدم ، شرمنده .

 

بعد صد سال اگر از سر قبرم گذری

کفنم پاره کنم................. زندگی از سر گیرم

 

ندید گرفتارت شدم سید . منو ول نکن

علی علی .............. ام

کاشکی از نسل سید میشدیم / لحظه ای یک دم مسلمان میشدیم

 

                                            

از امر خدای خالق حضرت عشق

جبریل امین بر در جنت بنوشت

بر خصم علی ورود اکیدا ممنوع

چون ویژه ی شیعه ی علی هست بهشت

 

امام کاظم (ع) فرمودند : ان شیطان اذا سمع منادیا ینادی یا محمد یا علی ذاب کما یذوب المرصاص هنگامی که شیطان می شنود صدای یک ندا دهنده که می گوید یا محمد یا علی ، (شیطان)ذوب می شود همان گونه که سرب ذوب می شود.

 

بت در بغل و به سجده پیشانی ما

کافر زده خنده بر مسلمانی ما

 

مدتهاست که میخواستم این مطلب را به خودم تذکر بدم مطلبی که هم خودم و هم جامعه ای که در اون زندگی می کنم گرفتار اون شده و اون  حدیثی است که امام حسین(ع) فرمود: 

 

الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم

مردم بنده ی دنیا هستند و دین لقلقه ی زبان اونهاست.

 

بله ایرادی که همه ی ما داریم این است که ظاهر و باطنمان رنگ اسلامی ندارد . رنگ خدایی ندارد.ما از روی چه چیزی میگویم مسلمان هستیم؟ آیا فقط از روی اینکه به عقل و زبان اقرار به یکتایی خدا میکنیم ،میتواند نشانه ای برای مسلمان بودن ما باشد ؟ ما از اسلام چه گنجینه ای برداشتیم ؟ از این وسیله ی ارتباط با حق چقدر سود بردیم برای رسیدن به حق ؟ باید باور کنیم که همه ی ما به ظاهر مسلمانیم و در اصل بویی از اسلام نبرده ایم............ نفس من که اینطور میگوید . البته شاید بعضی هم اینطور بخواهند پاسخ دهند که ما ائمه رو خیلی دوست داریم  ما عاشق حضرت علی هستیم ، ما برای حضرت علی جانمون رو میدیم ،ما کلب رقیه ایم و عبد حسین .....

( لطفا لحظه ای سکوت کن و به علی گوش فرا ده : روزی جناب علی بن ابیطالب در حال موعظه ی مردم بودند شخصی برخاست و گفت یا علی انا احبک -ای علی من خیلی شما را دوست دارم- ولی با کمال تعجب از امام این پاسخ را شنید که:و اما انا ابغضک - اما من از تو بدم می آید- فکر کنید ! امیر مومنان با آن همه رافت و مهربانیش حالا به کسی که گفته علی جان دوستت دارم می فرماید ولی من از تو بدم می آید!

آنگاه امام فرمود :آنکس دوست ماست که به قرآن و سنت و سیره ی رسول (صلوات الله علیه و آله) عمل نماید تنها با گفتن و ادعا کردن ، محبت ثابت نمی شود. )

تا عملی در میان نباشد هرچه سخن بگوییم هیچ است. حالا از این بگذریم که ما حتی ظاهرمان نیز اسلامی نیست .

یک چیزهای کلیشه ای را می بینیم و میگوییم این اسلام است و اصلا اول مرتبه ظاهر است آنگونه که حتی عرفا فرموده اند شبیه ساختن ظاهر و باطن به جناب رسول الله (ص) و ائمه ی معصومین علیهم السلام است و شاید بپرسید لاقل لباس ظاهر در عصر ما متفاوت است با لباس 1400 سال پیش . درست میگویید اما لباسی باید به تن کنیم که رویمان بشود در محضر قدسی پیامبر اکرم و حضرت زهرا و امام زمان  ( عج ) با آن مشاهده شویم و موجب کدورت خاطر آنها نشویم . اول قدم و کمترین قدم این است بعد باید شروع کرد به ساختن ویرانی های دل با کارنیک و جلب توجه خدای جل و علی و گرنه اینی که ما داریم اسلام نیست . اول جلساتمان چه میدانم کنکورمان قران می خوانیم در مشکلات و بیماری ها از آن مدد می گیریم . تا کارمان لنگ میشود شروع به یا امام زمان گفتن و یا حسین گفتن میکنیم ، اما دریغ ..........................

از عمل به آن هیچ خبری نیست . خدا و قرآن و چهارده معصوم  همه شده اند بازیچه ی ما ، همه شده اند نجات غریق . آری فکر کنم مثال خوبی باشد برای بیان مطلب: ما شنا یاد نگرفته در آب شیرجه میرویم هرچه بهمان میگویند بیا اول شنا یاد بگیر بعد در این آب عمیق شیرجه برو به کتمان نمیرود و فکر میکنیم با اتکا به همین نیروهای خودمان و عقل ناقصمان میتوانیم شنا کنیم اما وقتی به خود می آییم که سرمان چند متر زیر آب رفته و آنجاست که یاد علی و آل پاکش می افتیم. انگار خدا و امام زمان فقط برای آن هستند که بیایند و در سختی ها و مشکلات زندگی ، ما را نجات دهند و نعوذ بالله بیش از این حق دخالت در زندگیمان را ندارند که زندگی مال ماست نه ایشان و فراموش کرده ایم این آیه را که_النبی اولی بالمومنین من انفسهم_.از این بیشتر دیگر روا نیست که سخن برانیم که اگر دل سالم باشد آنچه را باید بگیرد می گیرد و اگر خدای نکرده پایمان در غل و زنجیر نفس و آرزوهای دور و دراز و هوی و هوس باشد هرچه بگوییم جز قساوت بیشتر قلبمان سودی نخواهد داشت.

 

 ای نفس سرکش مغرور و بی حیای من خدا آخرت را ختم به خیر گرداند که تو سری پر سودا داری و هوی ها و هوسها از هرسو بر تو هجوم می آورند و ایمانت ضعیف ! ترسم اینست یوم موعود و یوم حساب مانند آنان باشی که از شرم گناه  و از غصه ی بی اعتنایی رب رئوف سر به پایین انداخته و بدون هیچ حرفی خود بسوی جهنم میروند .

 

ختم سخن این حدیث از کتاب معتبراصول کافی مرحوم کلینی باشد در باب کفر و ایمان جلد 2 صفحه ی74 ازقول مبارک امام صادق (ع) خطاب به جابر آمده که:

 

ای جابر ! افرادی که ادعای دوستی ما را دارند و می گویند شیعه هستیم آیا خیال می کنند که همین اندازه کافی است؟ به خدا سوگند  شیعه ما نیست مگر کسی که تقوا داشته باشد و خدای تعالی را اطاعت کند و به صفات انسانی ، تواضع و فروتنی ، امانت داری ، همیشه یاد خدابودن، توجه به نماز و روزه ، نیکی به پدر و مادر و متعهد بودن در مقابل فقرا و نیازمندان و همسایگان و...، راستگویی ،تلاوت قران ،زبان را همیشه به خیرو نیکی باز کند ، و در میان قوم به امین بودن معروف و شناخته شده باشد.

 

ان اکرمکم عند الله اتقیکم(الایه)

گرامی ترین شما نزد خدا با تقوا ترین شماست .

 

 

 

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود ............

 

السلام علیک یا زینب کبری

 

فراخوان همایش اینترنتی زینب شناسی

 

با عنایات عمه جان جهت برگزاری همایش دوره ای زینب شناسی آغاز بکار  

کرده ایم که مشابه این همایش در خرداد ماه سال جاری از طرف بچه های دانشگاه و

حوزه برگزار گردید ...یک دوره جامع معرفت شناسی زینب کبری بود

که حقیر میخواستم عین همین همایش را در اینترنت نیز برگزارکنیم

مجموع این طرح حاوی دو بخش خواهد بود

بخش اول -- متون همایش برگزار شده

بخش دوم -- همایش اینترنتی

بخش اول

الف ) متون همایش برگزار شده که دوره ای وهر سه روز یکبار در یکی از

وبلاگها در منظر شما عزیزان قرار خواهد گرفت

ب )هر کدام از بچه ها که تمایل به همکاری در این بخش از همایش را

داشتند اعلام آمادگی کنند تا متون را دراختیارشان قراردهم .

بخش دوم

الف ) شامل متون و طرحهای ارسالی خواهد بود. عزیزان اهل قلم و

علاقمند میتوانند آثار خود را برای شرکت درهمایش به ادرس ایمیل

بنده یا به بخش نظرات وبلاگ ارسال کنند

که دوره ای خواهد بود و فراخوانهایش را در پانزده و هجده تیر

در همین وبلاگ رویت خواهید نمود

ب ) همه عزیزان وبلاگ نویس که تمایل به شرکت در این طرح را دارند

تقاضا میکنم اعلام آمادگی بفرمایند تا من روی همکاری اشان حساب

کنم.

موعد اولین نشست همایش ۲۵ تیر ماه خواهد بود که انشا الله تا آن

موقع با همکاری دوستان وبلاگ نویس و با یک همکاری جمعی بتوانیم

همه متون را در اختیارعزیزان علاقمند قرار بدهیم

فقط بنده  بازهم تاکید میکنم کسانی که علاقمند به همکاری هستند

اعلام بفرمایند تا بموقع متون همایش را دراختیارشان قراردهیم

 

انشاالله اجرهمه شما با عمه سادات

..............................................................................

 

همراهان عزیز و مخلص سلام 

طرحی فوق توسط یکی از دوستان عزیز فراخوان شده بود و از آنجایی که به شما دوستان عزیز اعتماد خاصی دارم و میدانم که هر کجا نامی از بی بی دو عالم باشد شما نیز با اخلاص کامل و دلی لبریزاز شوق گرد هم می آیید بر خود وظیفه دیدم که متن این فراخوان بسیار ارزشمند را با اجازه مدیریت وبلاگ به اطلاع شما دوستان عزیز رسانده و از شما همرهان همیشگی سید غریبمان تقاضای شرکت در طرح را داشته باشم 

نیت ما در برای شرکت در این طرح که بی شک لطفی است از جانب بی بی ، شادی روح پر فتوح سید عزیزمان 

کسانیکه تمایل به شرکت در همایش را دارند میتوانند در قسمت نظرات همین وبلاگ یا وبلاگ دوست عزیزمان محسن اعلام همکاری نمایند 

http://zinatollah.blogfa.com/

 

بی بی جان ممنونم که من حقیرم لایق دونستی اسمی از شما ببرم

 

سیدم قربون نفست که میگفتی

 

گره گشای عالم است عمه سادات

 

صدا بزن مرا شبی به غربتی که ساختی ...........

 

سلام همیشه ماندگار من

 

بازم منم در به در همیشگی ات که کشکول تنهایی شو انداخته رو دوشش و تو ویرونه های دلش داره در پی دلدارش پرسه میزنه .

قصه من و این سجاده که دیگه اونقدراشکای منو دیده نخ نما شده تمومی نداره .

 امشب یاد اون روزا افتادم . یاد اون روزای سرد . روزهای تلخی که هنوز چیزی از تلخیشون کم نشده .  یاد اینکه پارسال این موقع چطور دستت تو دست ارباب  بود و تو برای ما نشانه ها میدادی از حضور و ما دل خوش به برگشتنت و بی خبر از دنیای  تو و اربابت داشتیم برای بدبختی خودمون زار میزدیم . تا اینکه مشیت الهی به امن یجیب های ما فایق اومد و این شد که امروز تعداد انگشت شماری از پروانه های گرد وجودت که دیگه بالهاشون همه سوخته ، دارن گرد شمع رخت پر پر میزنن و ............... آره .

سید دیگه این روزا روزای غریبیه واسم . روزایی که حس میکنم کاملا تو خوابم . یه عالمی بین خواب و بیداری .

 اسمشو گذاشتم برزخ من .

پارسال این موقع ها هی روزها رو میشمردم که خوب شی . روز و با دلهره شب میکردم و شب و با اشک و امن یجیب روز میکردم . عین یه روح سر گردون تو وب پرسه میزدم نکنه خبری ازت بشه و من بیخبر بمونم . غافل از اینکه همه چی تموم شده بود و موندنت رو اون تخت فقط و فقط امتحانی بود برای مدعی ها .

سید غریبم چیزی به سالگرد رستگار شدنت نمونده .

 یکسال تو کلمه یکساله ولی اگر یکسال و با مقیاس دل در به درهات بسنجی یه عمره . نمیدونم چه جوری باز دوباره بیام سر مزارت ؟ چه جوری نه اینکه سختم باشه نه سید . سختی اش مال چیز دیگه اس . مردد بودنم برای اومدن از اینه که میام و میبینم اونایی رو که فقط برای تظاهر میان سرمزارت . میام و میبینم کسایی رو که هنو خونت رو دستشونه ولی بازم دارن تظاهر میکنن .

سیدم . غریبم . بی قرینم . یه جا گفتم خوب شد سید رفت همه بهم خرده گرفتن ، ولی بازم میگم چقدر خوب شد رفتی سید . یکی از دلایلشم اینه که  منم دیگه الان سبک بالانه میتونم روزها رو برای در کنارت بودن بشمرم . یه شمارش معکوس کشنده و در عین حال شیرین . می بینی چه خودخواهم ؟

سیدم دردت به جونم ما با هم قول و قرار ها داشتیم . ته ته های دلت و ببین . ببین چطور دارم دست و پا میزنم ؟ سید ببین چه بر سرم اومد . ببین چطور دارم روز به روز بد و بدتر میشم و تو نیستی که ....................

سید حال و هوای میخونه ات خیلی هوایی ام میکنه . دردت به جونم چه کردن با نگاهت که اونطوری خیره شده بود ؟ دیگه ببین حال و روزمو که دلم و به یه دنیای مجازی خوش کردم . ولی سیدم عشق تو و محبت به تو مجازی نیست ها . زبونم لال نه فکر کنی که  یه وقت ................. نه اصلا بی خیال .

سید اونقدر دیگه با این خلق خدا در موردت بحث و جدل کردم که دیگه حوصله ای نیست برای ادامه این صحبتها . الان چند وقتیه دارم با خاک حرف میزنم . خاک غریب . خاکی که هیچ کس رازشو نفهمیده . خاکی که نقابی شد بین من و نفسم . نفس من تو بودی سید . میدونی که چی میگم غریبم ؟

خاکی که پیکر عزیزت و بهش سپردم . نمیدونم گاهی اوقات فکر میکنم که این خاک چقدر مورد اعتمادمه که پیکر عزیزترینم و سپردم بهش .

خاک خاک خاک .

 چقدر صبوره این خاک که تا حال دم نزده که ایها الناس ببینید کی تو دل من آرمیده و چقدر متواضعه .

نمیدونم چه کنم ؟

سید دیگه سالگرد نزدیکه . سالگرد در به دری ام . سالگرد انگشت نما شدنم . سالگرد رسوایی این دل شیــــدا .

میدونم هر زجری که دارم میکشم نشونه یه خطا تو زندگیمه ولی سید بگو چه کردم که گذاشتی رفتی؟

 

 خطای من اینقدر بزرگ بودش که تیشه به ریشه ام بزنی با رفتنت؟

 

بازم من حاشیه رفتم . بازم زخم همیشگی ام سر وا کرده و داره همه چی رو به آتیش میکشه تو وجودم . اومده بودم بگم که :

 

غم میکشدم ساقی

غم میکشدم ساقی

در ده دو سه پیمانه زان ساغر مستانه بر این دل دیوانه

.

.

منو ول نکن / یا منو بخر / یا منو ببر / دل دل نکن