آن دل که رام عشق تو شد رم نمیکند ....

 

یا حسین غریب مادر بوده ذکر آخر او                جون دادن برای زهرا بوده فکر آخر او

تموم عاقل نماها می زدن انگ جنونش             اما از شما چه پنهون همشونن مدیونش 

اگه که تموم دنیا خطابش کردن دیوونه               همیشه حرف دلش بود بی خیال این زمونه 

خلاصه ذاکر ارباب رفت و دیگه بین ما نیست        اما یادش و خیالش هیچ موقع از ما جدا نیست

 

 ***

 

گر عاقبت کار چنان است که ذاکر را بود

من مرید وی ام از اوست مرا تار وجود

تا که بشنید دل غمزده ام نام ورا

بر لبم هر غزلش رقص کنان گشته سرود  (سبا)

 

حرف آخر اینکه : 

آی رفقا آی رفقا دعا کنید پاک بمونیم               مثال ذاکر همگی راست و حسینی بخونیم

 

 

 

ندیدیم آنچه او میدید ... هرگز

 

ذاکر

دلش از عشق مي رنجيد ؟ هرگز
به جز با عشق مي خنديد ؟ هرگز

کميل و ندبه اش از ناله پر بود
ولي از زخم مي ناليد ؟ هرگز

در آن سجاده و در آن نمازش
کسي را جز خدا مي ديد؟ هرگز

به من گفتند چنان از شوق پر بود
جز از يارش نمي فهميد هرگز

و من گفتم شهيدم با خدا بود
و جز از او نمي ترسيد هرگز

به من گفتند او ثابت قدم بود
به جز در سجده مي لرزيد؟ هرگز

چقدر او کار کرد تا بي ريا شد
به دنيا اندکي چسبيد ؟ هرگز

در آن چشمان خيس و پر يقينش
نديدم ذره اي ترديد هرگز

به ما مي گفت از معراج اما
نديدیم آنچه او مي ديد هرگز

همان چشمان سرخي کز سر شوق
دگر شبها نمي خوابيد هرگز

نگوييدم چرا به آسمان رفت
دگر اينجا نمي گنجيد هرگز

 


 

 

بعضي اسامي و کلمات هستن تا به گوشمون مي خورن ...

هزار و يک اسم و کلمه و خاطره ديگه پشت سرش ... معنا پيدا مي کنه ...


به عنوان مثال .... وقتي مي شنويد حسين  ( ع ) ...... فکر و روحتون ....

تا کجاها پرواز میکنه ؟


اسم نازنين اربابمون حسين ( ع ) ..... کرب و بلا .... بی بی زينب  ( س )..... عطش ..... عاشورا ......

هيئت ..... سينه زني ..... خادمي .....اسپند .... تکيه ..... آ سید جواد !

يا اسامي زيباي دیگه .... علي  ( ع ) ..... زينب  ( س ) ..... رضا ( ع ) ..... مهدي  ( ع )......

یاد چی می افتید ؟ دلتون چجور میلرزه ؟

حالا تصور کنيد ....

فکه ..... خاک هاي رملي ..... دو کوهه .... گردان تخريب .....حسينيه حاج همت .....

چه میدونم ... شلمچه .... طلائيه .... هويزه .... و ......

شهيد .... شهادت .... گلزار شهداء .... قطعه 26 .... شهدايه گمنام ....

سيد مهدي ..... و سید مهدی ها !


باز چی شد .... دلاتون کجاها رفت .... چیا به خاطر قشنگتون رسيد ....

آره ... میدونم !

قم ! قبرستون نو ... شهید راه عشق : آ سید جواد ذاکر ...

***

 

15 رمضان که مي رسه ... ذهن ها مي ره .... به يک جا .... حسن ( ع ) ....

اسم زيبايه حسن ( ع ) ياد آور چيه .... غربت .... مظلوميت ....

دردانه زهرا ( س ) و علي ( ع ) .... سيد جوانان اهل بهشت ....

نه ...نه ... نه ...

مي گن شب قدر ... شب مادرمون زهرا ( ع ) ست ....

اين شب ها .... مناجات ما ... زهرا ( س ) ست ...

اسم حسن ( ع ) که مي آد ... فقط يه اسم ... براي من ... تداعي میشه :  مادر ( س )

کوچه بني هاشم .... چادر خاکي ..... اشکهای بیصدا .... یه شهر نامرد ...

اومدم بگم دخیل های بسته نشده زیاد شده اند ...

چرا ..... چرا ..... چرا ضریح نداری ؟

آقــــــــــــــــا

مهربونی شما  ... از دستگیریتون پیداست ...

بگیر دست ما رو ...

تو رو خدا ... آقا ... آقا ...

یه نیم نگاه آقا ... آقا ...

یه کربلا آقا ... آقا ... 

گرچه

از من ندیدی غیر نامردی / ولی آقا جون ولم نکردی

هر وقت ز غصه / دارم می میرم

میام تو خیمه آروم میگیرم

آروم جونم ... ای مهربونم ... بذار آقاجون ... سگت بمونم

 

 

 

شبهای قدر و دستای خالی ما و جای خالی تو ....

 

 

سلام آقا سید

چیکار کنم گاهی بد جور نبودنت رو حس میکنم ... طوریکه باز لب به شکوه باز میشه و شما ازم دلگیر ...

دل به یادتون گرفته زمزمه ، بازم به اون احوالات بد که خودت بهتر میدونی دچار شدم ....

آره دوباره بی قرار شدم ، دوباره پُر توقع شدم ، دوباره پر کشیدم به خاطرات قدیمی و ....

ماه رمضونم کم کم به نیمه هاش رسیده و چند روز دیگه تموم میشه

اما آقا سید

مگه هر سال شبای قدر و شهادت باهم زمزمه نمیکردیم ؟

 

حسین ارباب بی همتا ... علی گوید علی گوید

به عشق حضرت مولا ... علی گوید علی گوید

علی یا علی ... علی یا علی ... علی یا علی مولا

 

حالا تنها تنها چجوری ... با کدوم دل و دماغ ... این ذکرا رو .... ؟

نذار از اون قسم ناجورا بدم که باز شب بیای به خوابم و چپ چپ نگام کنی

 

یه عنایتی که خرابه دلم

یه عناااااااااایتی ... که خرابه دلم

بدیمو نذار به حساب دلم    

 

راستی بدون ماها ... بدون هم گریه هات اونجا خوش میگذره ؟ حالت رو به راهه ؟!

حال من خوبه ... اما ...

میگم حالم خوبه اما شما بشنو و باور نکن ...

سید این روزا خیلی تنها شدم البته گلایه ندارم چون تنهایی ، تنها دوستیه

که هرگز منو تنها نذاشته ... در هیچ شرایطی حتی وقتی از عصبانیت

هر چی دلم خواست بهش گفتم اون دم نزد ...

سید بالا غیرتا جواب این یه سوالمو بدهم بده : تا کی قراره دور از شما باشیم ؟

مایی که همیشه بهت فکر میکنیم و ... الباقی شو فقط خدا میدونه !

اما مَشتی خودمونیم تو که نمیخواستی بمونی پس چرا کلی قرار

باهامون گذاشتی ؟ چرا قول و قرارامونو تو هر مجلسی که خوندی گفتی و موندگار کردی ؟

چرا دلمو به نموندنی ها خوش کردی ؟

هر وقت یاد اون قرارها می افتم هق هق میزنم زیر گریه ... اما از اون هق هق ها که بر عکس

اسمش اصلا صدا نداره ... میدونی که ؟

درسته گلایه ام بی اساسه ... چون تو از موندن نگفته بودی ، هیچ قولی هم

نداده بودی ... همیشه هم حرفت حرف رفتن بود ...

پس بذار از خودمون گلایه کنم که چرا ازت قول نگرفتیم واس موندن ؟

گرچه ما همیشه بیادتیم ...

وقتی میگم ما .... منظورم بچه های این میخونه اس که منو با همه

بی معرفتیم تحملم میکنن و دم نمیزنن ...

اما آقا سید دلم از بعضی ها صاف نمیشه ، ازاونا که

سنگتو به سینه میزدن و بعد همشون شونه خالی کردن ، حتی توی

ختم قرآنت هم شرکت نکردن ... یادشون رفته با اسم سید جواد ذاکر

چه ها که نکردن ... مهم نیست . ..

سیدِ یتیمِ من تو به ما چیزای زیادی یاد دادی و آخریش هم صبر و استقامت در برابر دردِ بی درمونه ...

پس برسم خودت بازم سکوت میکنم

و فقط میگم حواله ی اونایی که ما رو یتیم عشق کردن به خود حضرت عباس ع ...

 

علی علی

 

 

 

چه سخت است منتظر کسی باشی که بفکر آمدن نیست ....

 

عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحيم
هر که خواهان است بسم الله الرحمن الرحيم

دل اگر تاريک اگر خاموش ، بسم الله النور
گر چراغان است بسم الله الرحمن الرحيم

نامه اي را هُد هُد آورده ست آغازش تويي
از سليمان است بسم الله الرحمن الرحيم

سوره ي واليل من برخيز و والفجري بخوان
دل شبستان است بسم الله الرحمن الرحيم

قل هو الله احد قل عشق الله الصمد
راز پنهان است بسم الله الرحمن الرحيم

گيسويت را باز کن انا فتحنايي بگو
دل پريشان است بسم الله الرحمن الرحيم

اي لبانت محيي الاموات لبخندي بزن
مردن آسان است بسم الله الرحمن الرحيم

ميزبان عشق است و واي از عشق ! غوغا مي کند
هر که مهمان است بسم الله الرحمن الرحيم

 

***

 

... همدلای عزیزم سلام ...

اومدم بنویسم عذر میخوام بابت این غیبتام ... دیدم لازم به گفتن این حرف نیست ... چرا ؟
چراشو بارها گفتم و شما هم خوندین ... دیگه اونایی که با میخونه اند کاملا میدونن که این خادم رو سیاه اختیارش دست خودش نیست واسه نوشتن و اومدن و حرف دل زدن ...
چون یه خادم رو سیاهه ... یه غلام حلقه به گوشه که اگه بگن بمیر مرده و اگه بگن بمون ...

یه روز یه معامله کردم با اربابم و سیدم ، اینکه هر وقت غلطی کردم که دل نازنینشون شکست 
بهم بفهمونن ... منو سر خود رها نکنن ...

... روشونو ازم بر نگردونن ، منو برگردونن ...

 ... هر طوریکه شده ...

... هر جور که صلاح میدونن ...

... هر جور دوس دارن منو تنبیهم کنن ، فقط منو از در خونشون و از این میخونه نرونن...

... که اون روز روزه مرگ همه چیه ...

هرچند ...

.

.

.

 یه عزیزی دیشب یه حرفی زد داغونم کرد ...
گفت کسی رو میشناسه که خواب سید و دیده که داره موهای بی بی سه ساله شو شونه میزنه ...
بماند که حتی با دیدن این خوابه هم آدم نشده ....

میشه این حرف و شنید و یخ نکرد ؟

التماس دعا

علی مدد