دلشوره ....


دلشوره های من درست از همین حالا شروع شده ارباب ... غبطه میخورم

که اولین کسی که گذارش به تــــــــــو افتاد حــُّــر بود ... من نه حــّرم نه

زهــیــر , نه حتی قطره ای از معرفت وهب نصــرانی را دارم... اما یه دلخوشی

دارم که چشمانم اینروزها از مصیبت تان چون رود جیحون است ... دلخوشم

که شما فرمودی : انا قتیل العــبــرات

+ این روزها از من تنها تصویر گنگی از اشــک مانده



حسرت زیارت تو مونده تو این دل زارم ...

این روزها
یاد ارباب عجیب در دل بی تابم غوغا می کند
دلم شش گوشه می خواهد ،
تا تار و پود وجودم را دخیل ببندم به هر گوشه اش...
دلم یک شب تا صبح ، بین الحرمین می خواهد ،
تا مدام قدم بزنم با پای پیاده از این حرم به آن حرم...
دلم یک بغل زیارت علمدار می خواهد ،
آه ! کاش می شد فاصله ها را برداشت
یک دل سیر ، تماشای ضریح ارباب می خواهم
سهم من از کربلا ، شاید دلی تنگ باشد و دیده ای بارانی
بی تاب کربلا بودن سهم کمی نیست
من این بی تابی را با تمام دنیا عوض نخواهم کرد

به خدا مجنون حسین بودن افتخار من است...

آجرک الله آقا جان ....


حال و هوای چهره تان غم گرفته است
احساس میکنم دلتان هم گرفته است

این روزها مگر چقدر گریه میکنی
سر تا به پا عبای شما نم گرفته است

این روزها نه روز عزا نه شهادت است
آقای ما برای چه ماتم گرفته است

آقا خودم شدم متوجه ولی چه زود
قلب شما هوای محرم گرفته است