انا کلب الرقیه ....

 

 

 

همه نفسا داره بند میاد

 

صدا هق هق همه به رسم اون سه ساله بلنده

 

چرا صدای شما به گوش نمیرسه ؟

 

آخه این روزا دیگه روزای اوج دیوانگیه

 

رقیه نازلی سورتی گویما دیواره

 

گویما دیواره

 

پاشو سیدم

 

جان حضرت زهرا پاشو خودت بگو :

 

مظلومه ی دشت بلا

 

عشق تمام اولیا

 

مهر و صفا

 

ماه وفا

 

رقیه ی بنت الحسین

 

 

***

 

 

داد از دل زینب ( س )

 

اون لحظه که تن بی رمق زهرای سه ساله اش و تو دامن گرفت

 

هنوز صدای شیرین زبونیاش تو گوش عمه شه

 

عمه عمه

 

آن قدر از دورى بابا فغان و ناله كردم
تا در آغوشم سر ببريده بابا گرفتم


من يتيمم صورتم از ضرب سيلى خويش ، آرى
لا جرم اين ارث را از جده ام زهرا عليه السلام گرفتم

 


مى كشم بار شفاعت را به دوش خويش ، آرى
اين شجاعت را ز بابا ظهر عاشورا گرفتم

 

 

اینا دیگه زبون حال بی بیه به مولا :

 

داداش

 

داداش

 

داداش عباس بیا

 

تو بیا

 

یادته میگفتی مبادا رقیه ام و بلند صداش کنید ؟

 

یادته میگفتی مبادا تیز به رقیه ام نگاه کنید ؟

 

بیا داداش

 

حالا چه جوری برگردم داداش ؟

 

جواب داداش حسینم و چی بدم داداش ؟

 

از دست من گرفته خرابه رقيه را
من بى رقيه سوى عزيزان نمى روم

 

 

دارم خجالت از پدر تا کنار او
بى طوطى عزيز غزلخوان نمى روم


 

همره نباشدم من دلخون رقيه را
بى همسفر رقيه ی گريان نمى روم

 


جان داد در خرابه ز بس ريخت اشك غم
با دست خالى سوى شهيدان نمى روم

 

 

بگم دیگه :

 

اگه لطم نزدی مدیونی ارباب با خودت

 

حضرت زينب (س) اون ناز دانه رو در آغوش کشید و به دامن گرفت تا آروم كنه .

 

 خانم رقيه (س) تو بغل عمه به خواب رفت و در عالم خواب پدرش و ديد .

 

 ارباب  با بدني پر از زخم و جراحت به ديدار سه ساله شون  اومده بودن .

 

خانم رقيه ( س ) در عالم خواب دامان پدر رو  گرفت

 

و با همون لحن کودکانه  گفت بابا تا حالا كجا بودي؟

 

بابا!

 

چرا احوال رقیه ات رو نمي پرسي ؟

 

بابا !

 

مگه شما اون نامرد و شفاعت نکرده بودی ؟

 

مگه نگفته بود جبران میکنم حسین ؟

 

اینجوری بابا ؟

 

خانم زينب ديدن  كه بی بی رقيه تو خواب حرف ميزنه و رو به زنان حرم كرد و فرمود

 

 اي اهل بيت ساكت باشيد نور چشمان برادرم خواب مي بينه

 

  بذاريد ببينم چی  ميگه .

 

نکنه من کوتاهی در حقش کردم داره گلایه شو به داداشم میکنه .

 

 همه ي خانما سکوت کردن .  به سخنان حضرت رقيه (‌س) گوش مي دادن . 

 

نه ........ این نازدانه داره ماجراي سفر و از  كربلا تا كوفه و از كوفه تا به شام براي بابا حكايت میکنه

 

 بابا !

 

ببين به صورتم سيلي زدن

 

 بابا !

 

ببين صورتم به خاطر سيلي شمر كبود شده

 

 بابا ! 

 

 منو تو  بيابون ها زیر تیغ افتاب نگه داشتن بابا

 

بابا !

 

 

 بابا جون اما دردم که از این نیست بابا !

 

كتف عمه ام از كعب نيزه ها از ضرب تازيانه ها كبود شده بابا !

 

 

ببين ما رو تو اين خرابه جا دادن بابا

 

نه چراغی نه نوری .

 

 بابا ولی از وقتی شما اومدی این خرابه روشن شده بابا .

 

نا گهان حضرت رقيه  از خواب بيدار شدن ، به اطراف نگاه کردن ،

 

مشاهده فرمودن كه تو خرابه ي شام هستن 

 

ولی از بابا خبری نیست

 

 

عمه پدرم ديگر كجا رفت                     آمد ز سفر ديگر چرا رفت ؟

 

من بي ادبي نكرده بودم                    راز دل خويش مي نمودم

 

 

صداي گريه و زاري زنان اهل بيت بلند شد .

 

 

زبون حال حضرت رقيه است تو در خرابه ي شام

 

شيعيان !شرح شب تار مرا گوش كنيد

قصه ي ديده ي خونبار مرا گوش كنيد

 

مو به مو

مو به مو راز دل زار مرا گوش كنيد

داستان منو دلدار مرا گوش كنيد

 

تا بدانيد چرا خسته و بيمار شدم

اين چنين در كف اغيار شدم

 

روزگاري به سر دوش پدر جايم بود

ساحت كاخ شرف  منزل و ماوايم بود

 

حال در گوشه ي ويرانه بود منزل من

خون دل گشته ز بي تابي دل حاصل من

 

 

عمه جان مهر دل آرايم كجاست؟

 

تا نگشته رو حم از پيكر جدا                         فاش بر گو عمه بابايم كجاست ؟

 

 

 

چی بگم دیگه ؟

 

همه هم ناله با سيدمون بگيم

 

 

آرزوم اينه رقيه

 

اي كه هستي نور عينم

 

وقت مردن تو بيايي

 

من گل روتو بچينم

 

 

 

 

عشق هر جا خود نمايي ميكند نام زينب دلربايي ميكند

شيعه می‌پژمرد اگر زينب نبود

 

فقط ميتونم همينو بگم كه

 

بعد قتل حسين و ابوالفضل حسين

خاك عالم بر سر اولاد آدم شد

 

تا جايي كه دوست !!!!! عزيزي نظر خصوصي گذاشته بودن و

 بعد كلي حرف ناشايست كه فقط و فقط لايق خودشون بود عنوان كرده بودن كه

شماها از بي بي زينبتون فقط و فقط گريه رو ياد گرفتيد و هيچي از ايشون نميدونيد .

 

در جواب ايشون لازم ديدم كه حتما و حتما با همين عقل ناقص و زبان قاصرم

 (  كه البته قسم ميخورم به ولله شخصيت بي بي اونقدر بزرگ و والا هست

كه هنوز كسي جز داداش حسينش نتونسته پي به گوهر وجودي بي بي ببره 

 چه رسد به مني كه رسواي عالمم )

مطالبي رو عرض كنم

 

شخصيت بي بي منحصر در بعد غمگساري و پرستاري آن بزرگوار نيست.

زينب كبري(س) يك نمونه كامل از زن مسلمان است؛ يعني الگويي كه اسلام براي تربيت زنان، آن را در مقابل چشم مردم دنيا قرار داده است.

زينب كبري داراي شخصيت چند بعدي است؛ دانا و خبير و داراي معرفت والا و يك انسان برجسته است كه هر كس با آن بزرگوار مواجه مي شود ، در مقابل عظمت دانايي

و روحي و معرفت او احساس خضوع مي كند.

 شايد مهمترين بعدي كه شخصيت زن اسلامي مي تواند آن را در مقابل چشم همه قرار دهد

- تاثيري كه از اسلام پذيرفته -

 اين بعد است :

شخصيت زن اسلامي به بركت ايمان و دل سپردن به رحمت و عظمت الهي ،

 آن چنان سعه و عظمتي پيدا مي كند كه حوادث بزرگ در مقابل او ، حقير و ناچيز مي شود.

 در زندگي بي بي زينب كبري ( س ) اين بعد از همه بارزتر و برجسته تر است.

حادثه اي مثل روز عاشورا نمي تواند زينب كبري را خرد كند.

شكوه و حشمت ظاهري دستگاه ستمگر جباري مانند يزيد و عبيدالله بن زياد

نمي تواند زينب كبري را تحقير كند.

زينب كبري در مدينه ـ كه محل استقرار شخصيت با عظمت اوست -

و در كربلا - كه كانون محنت هاي اوست -

و در كاخ جباراني مثل يزيد و عبيدالله بن زياد ، همان عظمت و شكوه معنوي را با خود حفظ مي كند و شخصيت هاي ديگر در مقابل او تحقير مي شوند .

يزيد و عبيدالله بن زياد - اين مغروران ستمگر زمان خود -

در مقابل اين زن اسير و دسته بسته

( البته در چشم ظاهر بينان اسير ، چرا كه چشم هستي آزاده زني همچو زينب  نديده ) ،

تحقير مي شوند.

زينب كبري شور عاطفه زنانه را همراه كرده است با عظمت و استقرار و متانت قلب يك انسان مومن، زبان صريح و روشن يك مجاهد في سبيل الله و زلال معرفتي كه از زبان و دل او بيرون مي تراود و شنوندگان و حاضران را مبهوت مي كند.

 عظمت زنانه اش ، بزرگان دروغين ظاهري را در مقابل او حقير و كوچك مي كند.

عظمت زنانه، يعني اين؛

يعني مخلوطي از شور و عاطفه انساني، كه در هيچ مردي نمي توان اين عاطفه شورانگيز را سراغ داد؛ همراه با متانت شخصيت و استواري روح كه همه حوادث بزرگ و خطير را در خود هضم مي كند

 و روي آتش هاي گداخته، شجاعانه قدم مي گذارد

و عبور مي كند؛ در عين حال ، درس مي دهد و مردم را آگاهي مي بخشد ؛

 در عين حال ، امام زمان خود :

يعني امام سجاد(ع) - را مانند يك مادر مهربان آرامش مي بخشد .

در عين حال با كودكان برادر و بچه هاي پدر از دست داده آن حادثه عظيم،

در ميان آن توفان شديد ، مثل سد مستحكمي براي آنها

امنيت و آرامش و تسلي ايجاد مي كند.

 بنابر اين زينب كبري(س) يك شخصيت همه جانبه بود.

 اسلام زن را به اين طرف سوق مي دهد.!!!

 

 

 

نكته ي قابل عرض هم اينكه تمامي اين نكات رو حقير از يه سيد مظلوم

 

ياد گرفتم كه الان هم دارم خادمي ميخونه شون و با افتخار انجام ميدم .

 

از همدلاي عزيز هم خواهش ميكنم

 

به هر طريقي كه صلاح ميدونن

 

چه در كامنتهاشون و چه در وبلاگهاشون هر چيزي كه از بي بي ياد دارن رو بيان كنن

 

تا ديگه اينقدر با حرفاي بي اساس يه عده خون به دل امام زمانمون نشه .

 

شايد فرجي شد و با همين قدم هاي ناچيز ماها

 

دوستانمون هم به شناختي از اين بانوي بزرگوار

 

اين عالمه ي بي معلمه

 

بدست بيارن .

 

 

 

 علي علي علي حيدر مدد 

 

مگه هر کی که بد شد دل نداره ؟

 

بهتر ز حسین در دو سرا نیست نگردید

با سوز تر از کرب و بلا نیست نگردید

 

جز کرب و بلا و حرم گوشه به گوشه

در هیچ کجا شور و صفا نیست نگردید

 

بیمار جنونیم و دچار تب عشقیم

جز ذکرحسین هیچ شفا نیست نگردید

 

تا بین الحرمین مکه عشق است

در وادیه مکه و منا نیست نگردید

 

آن خلد برینی که خدا ساخته از عشق

جز کرب و بلا هیچ کجا نیست نگردید

 

تا ما همه عبد رخ دلجوی حسینیم

گشتن پی معبود روا نیست نگردید

 

***

 

کی میتونه این صدا و این جمله رو فراموش کنه

همه ردم کردن تو ردم نکردی آقام آقام آقام

کی میتونه ؟

....................................

......................................................

................................

دلم نمیاد جای نقطه چین ها رو پر کنم .

آ سید این بچه هایی که میان اینجا تو این میخونه به ولله به یه عشقی میان

جان بی بی ام البنین شفاعتمونو جلو ارباب بکن که شاید تا اربعینش

قلاده رو بندازه دور گردنمون

آقا !

جان رقیه ات یه نظر

جان علی ات

جان داداش عباستون یه گوشه چشم آقا

 

بازم بگم ؟

بازم اعتراف کنم ؟

باشه مولای من

 

میدونم بدم ولی

من به خدا زینبی ام

بی بی زینب میدونن

من گدای هر شبی ام

 

 

 

بگشاي بغل يار كه باز آمده ام ....

 

 

 

باز ايندلم هواي ميخانه كرده ساقي

بوي شراب نابت

ديوانه كرده ساقي

 

یا هو مدد

یاهو مدد

یا ضامن آهو مدد

 

معني اين حرفمو همدلاي ميخونه خوب ميدونن

هر كه هر چه ميخواهد بگويد

خواهم ماند و خواهم نوشت

 

 علي علي علي حيدر مدد 

 

 

خداحافظ ...

 

 

حرف های ما هنوز نا تمام....

 تا نگاه می کنی وقت رفتن است

 

 باز هم همان حکایت همیشگی!

                            

                                             پیش از انکه با خبر شوی!

                                                                                      لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود

 

 ای دریغ و حسرت همیشگی

                                        ناگهان

                                                  چه قدر زود

                                                                  دیر می شود .... 

 

 

 

  این وبلاگ فقط تا ۳ روز دیگه هستش

 

 و بعد از اون یا بسته میشه

 

یا اینکه بسته به نظرات شما همدلای عزیز

 

 به یکی از بچه های همین وبلاگ که خودش داوطلب خادمی میخونه بشه

 

تفویض اختیار میشه

 

 

 

التماس دعا

 

 علی علی علی حیدر مدد

 

 

فقط بخاطر سید ...........

 

 

ديروز شمع محفلها بودي و

امروز آتش زير خاكستر

ديروز از نواي تو مي سوختيم و

امروز در عزاي تو

امروز لاهوتيان بر تو ادب مي ورزند كه

هم سيد بودي و هم ذاكر

اما دريغ از ديروز...

 

***

 

سیدم ما سنگ خوردن و دم نزدن و از خودتون یاد گرفتیم .

ما دیگه یاد گرفتیم شبونه ناله بزنیم و درد دلمونو فقط به آقامون بگیم .

و خیلی چیزای دیگه رو از شما یاد گرفتیم .

 

 علی علی علی حیدر مدد  

 

میدونم بدم ولی .... من بخدا زینبی ام

 

چند روزی بیشتر نمی گذرد از قربانی کردن حسین بن علی(ع)

و حال در کشاکش ناله ها و دردها و بی کسی ها ،

 زینب(س) باید رسالت برادر را ادامه دهد.

تألیف، بدون انتشار، کامل نیست!

آنهمه رشادت، شجاعت و عطش و ... کامل نمی شد مگر...

حسین(ع)، تألیف کربلاست

و زینب(س)، انتشار آن!

 

***

خواهر ـ ردای کربلا، بر دوش و عصای عاشورا در مشت ـ می آید

و انتشار خون برادر را، کمر می بندد:

بانوی نور، بانوی ظهور، بانوی تهجّد، بانوی صبوری ...

بانویی که بذر روزها را می افشاند تا روزها ، دست خالی نماند!

می گویند هر روز ، تولدی است...

 روز، نامیراست.

هر روز، عاشوراست!

 

***

پیش از زینب(س)

هیچ خواهری را ندیده بودند که رسول خون برادر باشد!

زینب(س)

آن عالمه ی بی معلمه

کربلا را در آغوش کشید، و عاشورا را بر شانه نشاند

در سلوک اسارت، همه جا را، زیر پا گذاشت

و به دنیا آموخت که

چگونه می شود پای بر جا ماند، و ذلیل نشد!

زینب(س) به دنیا آموخت

که چگونه می شود اسیر بود، و آزادگی کرد!

"شهادت"

در "اسارت" بود

 که به راه اُفتاد و زمین گیر نشد.

 انتشار یافت؛ و همه جایی شد!

 

اگر اسارت نبود، دست شهادت ناکام می ماند و به جایی نمی رسید.

 

اگر شانهء اسارت ِ خواهر نبود، کوله بار شهادتِ برادر، بر زمین می ماند!

چه کسی می خواست اینهمه سنگینی و عظمت "شهادت"

امام زمان را بر دوش کشد

و ...

 

***

اگر بی بی (س) نبود

دیوارهای "دنیای دین نما" را، که پس می زد؟

کوفهء خفته را، که بیدار می ساخت؟

شام ِ در کوره راه مانده را، که روشن می ساخت؟

و خواب و خیال و خمیازهء مردم را، چه کسی می شکست؟!...

 

اگر زینب(س) ، کربلا و عاشورا را ـ با خویش ـ به سیر اسارت نمی برد

چگونه جغرافیای خاک، "کربلا" می شد؛

 و تاریخ زمین ، "عاشورا"؟!

هر چند که دوش و دل و دست ِ زینب(س)، خسته و زخمی است،

امّا مگر می شود که جان خویش را، جا گذاشت؟!

 

***

یک تن باید باشد؛

یک تن باید باشد که پیکر پُر خون کربلا را ـ اُفتان و خیزان ـ بر دوش کشد

و با خویش به پشت"جبهه" آورد، و همه جای را جبهه سازد!

 بوی کربلا و رنگ عاشورا را ـ هموارهء همه جا و همه وقت ـ بر افشانَد

 و برانگیزاند

کسی باید باشد که....

 

التماس دعا