چه تمنای محالی دارم ...........برگرد !

چه شود که به چهره ی زرد من نظری برای خدا کنی

که اگر کنی همه درد من به یکی اشاره دوا کنی

 

سیدم سلام .

یکسال تمام گذشت .

من هنوز زنده ام .

تو نیستی اما هنوز با منی .

محرم گذشت . فاطمیه هم .

سر ارباب رفت رو نیزه ............ دست سقا قلم شد و مشک آب پاره .............. رقیه العطش ها گفت و سنگ و کلوخ خرابه ضجه هاشو شنید ............ دستای خالی رباب به سینه اش خشکید .............. چشمای زینب 40 روز خواب به خودش ندید و تو جستجوی پیرهن خونی داداش و دست قلم عباسش کم سو شد .............. لیلا ......... لیلا  تو حجله ی قاسمش مویه ها کرد .............. علی اصغر به میدون رفت و داغ شنیدن مادر گفتن و به دل رباب گذاشت ............... علی اکبر هم نتونست بی عمو تاب بیاره و ............

از مادرهم بگم سید ؟ آره ، بذار بگم که مادرت هم بین فشار در و دیوار و هول و هراس از حرامی ها، بازم هواسش به محسن و دل شیدای علی بود .................

و همه این وقایع تکرار شد و گذشت و هر کسی به زبون خودش بازگوشون کرد ........................

ولی نفسم ، تو نبودی که کربلا و مصیبتش رو هروله کنی .

تو نبودی که برای دشمن حیدر خط و نشون بکشی :

 

ساقی بت و من بت پرست

میخواره بودم از الست

از لطف مولایم علی

جبریل بر بالم نشست

 

نبودی که حکایت بی بی سه ساله ات رو تو خرابه ضجه بزنی و من همپای تو بمیرم و زنده بشم :

 

یه دختر کوچولو داشتم .  یه روز سر شام هر چی بهش گفتم بیا شامت و بخور نیومد . گفتم اگه نخوری جون بابات ناراحت میشه ................. گفت بابا تازگی ها یه رفیق پیدا کردم ................

 

نه دیگه نیستی حتی برای چادر خاکی خانم تو سر و صورت بزنی و منو ببری رو تل زینبیه :

 

کسی ندیده زنی را که با اسارت خویش

ز دست و پای خلایق طناب بگشاید

گره گشای عالم است عمه ی سادات

 

تو نباشی کی برای علی اصغر لای لای بگه ؟ رباب که دیگه نا نداره . خودت بگو :

 

چرا مادر علی اصغر ، گلوی خون فشان داری ، گلوی خون فشان داری

 

سید سر جدت پاشو .

ام لیلا ذاکری مثل تو نداره که بتونه حق قاسم دامادشو ادا کنه ها .

تو نباشی کی برای عمو عباس دم بگیره ؟

 

میدانیده همتاسی یوخ ، هش جنگیدن پروا سی یوخ

طوفان اولوب یللر اسیر

دشمن باشین سقا کسیر

عشق است یل ام البنین

 

کی راز رفتن و برنگشتن یل ام البنین و از زبون مادرش بگه ؟

 

                         ام البنین نگوئید ای قوم بعد از اینم

                           دیگر پسر ندارم ، من ام بی بنینم

 

گفتی ........ گفتی مقتل نمیخونی . گفتی مقتل و کوفی ها نوشتن . اعتباری بهش نیست . باشه بیا ................. من از چشات میخونم میخوای چی بگی .

سید همه اینا رو که گفتم هروله کرده بودی .................

داد زده بودی ......................

با سر و صورت خونی گوش فلک و کر کرده بودی که من دینم اینه .

ولی مشتی ، حرف رفتن نزده بودی .

هیچ وقت نگفته بودی که قراره هم گریه هاتو ، جا بذاری و تنها تنها بری مهمونی ارباب .

پاشو

پاشو نفسم پاشو با هم کفر بگیم .

پاشو با هم درد بکشیم .

 

حیدر حیدر ساقی دردی کشانی

حیدر حیدر خالق هفت آسمانی

حیدر حیدر سر خلقه عارفانی  

پاشو با هم هروله کنیم :

 

اگر میگم سگ حسین هستم و عوعو میکنم

بازم میگم ، حرفمو پس نمیگیرم

عو عو عو .................. عو عو عو

 

میدونی که چرا امشب باز زدم تو خط جنون ؟ میدونی و دم نمیزنی .

میدونی و دلم و مرهم نمیذاری ............

امشب همون شب شومیه که یکساله از یادآوری اش هراس دارم .

امشب همون شبیه که نگاه خیره و بی فروغت برای همیشه رو این دنیای کثیف بسته شد .

همون شبی که تو به معشوق رسیدی و منو با یه دنیا دربه دری تنهام گذاشتی تا روزی هزار بار بمیرم و زنده بشم .

بازم بگم امشب چه شبیه ؟

امشب همون شبیه که سجاده خیسم برای همیشه بسته شد و دستای نیازم که برای شفا گرفتنت به آسمون بلند شده بود حلقه شد دور زانوهام و دیگه جز برای اومدن به پیش تو به آسمون بلند نشد .

همون شبیه که دلم غل و زنجیر شد و خزید یه گوشه سینه ام و رسوایی ها شروع شد .

همون شبی که هر چی فریاد داشتم تو گلوم شکست و گریه فراموشم شد . منی که چهل روز مثل ابر بهار باریده بودم امشب .............. بغض کردم . یه بغض فرو خورده و یا یاد و یه صدا و یه نگاه که روزگارمو به آتیش کشید .

 

آتیش چه آتیشی ................ سوختن چه سوختنی

 

سیدم سالگرد رستگاریت رسید . تموم داره میشه . ولی برای من یه سال دیگه از دربه دری و بیچارگی شروع میشه . امسال و به نیابت مادرت برات پیرهن عزا تن کرده بودم .

سال دیگه رو به نیابت پدرت . امیدوارم عمری باقی نباشه عوض خودم برات پیرهن عزا بپوشم .

 

تو میدانی ز عشق تو که خمارم ، پیاله ندارم ، که دار و ندارم ، تویی ساقی

 

***

هر چی نوشتم و هر چی گفتم و هر چی ضجه زدم کسی راز دلم و نفهمید . میدونی چرا ؟

 آخه ..............................

بازم نقطه چین . بازم بغض فرو خورده . بازم سکوت .

آره سکوت . همین بود جواب سوالم .

آخه میدونی اومده بودم ازت بپرسم که چه کنم وقتی بهم میگن بس کن . همه چی تموم شد . سالش هم گذشت . پس کی میخوای باور کنی که رفته و همه چی تمومه ؟

باز خودت آقایی کردی و جوابمونپرسیده دادی .

باشه . سکوت میکنم .

ولی قول ازت میخوام که به وعده ات عمل کنی

 

از من سکوت از شما عنایت و شفاعت

 علی علی نفسم  

 

 

گفتیم اگر سگ حسین هستیم و عوعو میکنیم بازم میگیم حرفمونو پس نمیگیریم ................

 

عشق است و

                 آتــــش و

                             خــــــون

 

داغ است و درد دوری ، کی میتوان نگفتن کی میتوان صبوری....................

 

بنام خدای ایثار و انصاف

چون همیشه اینو بهم دیکته کردن که جامعه اسلامی جامعه ایه که دلواپسی و دلهره دفاع از شخصیت خود و همنوع نداریم ، اینقدر باز و صریح دارم حرف میزنم .

دلم میخواد امشب از امام جواد (ع) یاد کنیم و دست به دامن اون بشیم که از صبرش به ما عطا کنه .

 کسی که سرنوشتش ( نه خودشون ) خیلی شبیه ماست . کسی که نه میتونه بجنگه و نه حتی میتونه بمیره . کسی امکان هر گونه سخن گفتن و حتی گریستن و نالیدن ازش گرفته شده و کسی که پس از آن شهادت تنها مانده ، در شهر خودش غریب مانده و جز اینکه با خداوند ، همه عقده ها و دردها و همه احساس ها و همه آرزوهایش را بازگو کنه ، چاره دیگر و راه تنفس دیگری نداره  .

یاران همدلم میدونید برای چی اینقدر رو این موضوع حساس شدم و دارم ذره ذره آب میشم  میدونید چرا میگم فرمایش این اقا سرچشمه همه مشکلات و دردسرهای سید جواد شد ؟ واسه اینکه تا این کلمه از دهن مبارک این آقا جاری شد اتهامات بعدی هم توسط بقیه افراد شروع شد . حاجی .......... شما مرجع تقلید بودی و میدونستی اگر حرفی بزنی فردا همه مریداتون دنباله شو میگیرن و چون علم شما ؟!!! رو ندارن کار به جاهای باریک میکشه ، که کشید و گل عمر یه ذاکر امام حسین این جوری پر پر شد .

اومدن گفتن شیعه واقعی نیست . اصلا کافره . گفتن مرجع تقلیدمون گفته . بعد دیدن که نه این اتهام به کسی که علنا همه زندگیشو . ایمانشو ، صداشو ، وجودشو وقف علی و آل علی کرده نمیچسبه ، نوای دیگه ای ساز کردن که گویا آقای ذاکر با جامعه علمی و روحانیت راستین و حوزه و علمای پاک و آگاه اسلامی مخالفه !!!!!!!!

بعد یه موقع اومدن گفتن نه با ولایت مخالفه ! بعد که خبر رسید براشون که آقای سید علی خامنه ای تو مشهد پیشونی مرحوم و بوسیدن و کلی تشویقشون کردن بابت این همه خلوص و شور حسینی و ملت هم بودن و دیدن این صحنه رو ، گفتن نه با روحانیت مخالفه بدون اینکه توجهی به این مسئله بکنن که خود سید از بچه های اخراجی حوزه بودن که به لطف همین آقایان روحانی یه فرد عاشق معنویت و اینجوری میکوبونن بعدشم انتظار دارن که ...............................

باشه حاجی ، سید ما اگر چه از حوزه علمیه قم طرد شد ولی اربابش سوای حلقه نوکری مدال شاگردی حوزه اش رو هم به سینه اش زد تا سید همنشین سلمان و ابوذر ها بشه نه ............... ارباب با بردن سید ، به همه کسایی که بد کردن در حق این ذاکر مخلص ( حالا سید بودنش به کنار ) فقط خواست ثابت کنه که من ناظرم و میبینم که دارید با آل علی چه میکنید .

سید ما رفت تو حوزه اربابش خودشو برای فرج مولاش آماده کنه .

 

دنیا برای سید خیلی کوچیک بود .

 

خدا به سر شاهده که من فقط برای دل ریش ریش و بی تاب خودمه که دارم این بحث ها و اعتراض ها رو مینویسم وگرنه سید مزدشواز اربابش گرفت و نیازی به این بحث ها نداره . اگر داشت موقع بودنش خودش اونقدر آگاه و عالم بود که بتونه از رسالت خودش دفاع کنه . آره حاجی خوندن برای سید یه رسالت بود نه یه تفریح و سرگرمی و منبع در آمد و بقول شما نوار پر کردن . البته امبدوارم توجه کرده باشید که گفتم موقع بودنشون نه موقع زنده بودنشون .

 

 چون سید زنده است .

 

این ماییم که مرده متحرکیم . اون به صهبای عشق مولا زنده است .

آخه من نمیدونم مگه دین و مذهب و علی و حسین و حضرت عباس و ................. قاقا لی لیه که برای قبول کردنش یه روز بهونه بیارید یه روز دیگه از زبون هر ...............ای بپذیریدش ؟

 نه ، اصالت دین این نیست . برای مرجعیت هم باید زبان دین و بلد باشی . زبان دین هم عربی و انگلیسی و ......... و ........... نیست که بشینی پا درس کسی و یادش بگیری . زبون دین زبون معنویت و الهویته که باید اذن بهت داده بشه تا بتونی یادش بگیری وگرنه هزار سال هم درس حوزه بخونی و سی سال هم جزو مجتهیدین باشی اگر زبان دین و بلد نباشی این میشه که میبینی .................

یه موقع فکر میکردیم که حسین حسین گفتن و فریادهای حیدر مدد حیدر مدد مایه وحدته تو جامعه اسلامی . نمیدونستیم که علی و اولادش اونقدر مظلوم میشن که بردن اسمشون از ته دل و با زبون دل ، مایه عناد و هلاکت میشه .

 

آقا جان سنی اگر میخواست بفهمه که علی و اولادش چی میگن که همون موقع حیات حضرت هدایت میشدن ، نمیموندن تا حالا که ماها بخوایم تو چه جوری بردن اسم اربابمون و مولامون محافظه کاری کنیم که مبادا سنی کثیف بشنوه شیعه ها رو ببره زیر سوال .

 

حضرت علی تو جنگ صفین میان تو جواب مارقین که جزو بهترین شمشیر زن های سپاه امیرالمومنین بودن و با حیله قرآن سر نیزه کردن معاویه میخواستن دست از جنگیرن بکشن فرمودن : من قرآن ناطقم . علی ، امیر مومنان ؟ ولی الله ، میگه من قرآن ناطقم ، قرآن همین راه است که من نشان میدهم . اون وقت باید به علی میگفتن ......................؟ ( استغفرالله )

نه حاجی مشکل ما اینه که شما مومن و اهل قرآن رو کسی میدونید که اون و جلد کنه و ببوسه و تکثیرش کنه ولو ابوسفیانی باشه ...........................

قرآن و دین و اعتقاد ، جلد و کاغذ و مرکب و اسم و بوسه بر نام الله نیست . قرآن روح و حقیقت و فکر و عمل و جهاده . همونطور که سید در راه اعتقادش با همون سکوت علی وارش جنگید . هر کدوم در یک مقطع زمانی خاص به خاطر مصلحت جامعه شون که براشون مهمتر از حرف یه شخص بود سکوت کردن تا مرور زمان و ناظر بر حق ، خدای حق تعالی ، جوابگو بشه .

..................................................................................................................................................

 

آره سیدم ، بازم اومدم بگم و بگم و سرزنش بشنوم . اومدم عین خودت فریاد بزنم که :

 

به من میگی کافر ؟ من دینم اینه

 

گر حب علی و آل پاکش کفر است

 

  من کافر اولم خدا میداند 

 

 

گر مرد رهی میان خون باید رفت ..............

 

 هم نفس

 

بازم هوا هوای دوریه . هوای روزی هزار بار مردن و زنده شدنه . هوای شرجی تیر ماه 85 و اون جمعه وحشتناکه . همون جمعه ای که تو بهت نبودنت انتظار هم فراموشم شد  . آره سیدم فقط و فقط سفر غریبانه شما تونست منو از آقام غافل کنه . ولی بازم تنها همدم جمعه های بی توی من همین آقا مهربونه بود. آقایی که اونقدر آقا و کریمه که تا بحالم دم نزده که فلانی چرا به هر بهونه ای منو تنهام میذاری و ازم غافل میشی ؟ مگه من کم بچه شیعه ها رو دوس دارم ؟ یا اصلا چرا هر وقت غم و غصه ات میگیره میای سراغ من ؟ ای داد برما که به وقت تنهایی و سختی به پیشش میرویم . ولی سیدم از پارسال به این ور دمی نبوده که بی آقام باشم میدونی چرا ؟ چون لحظه ای از غم رفتنت فارغ نشدم . البته غم رفتنت که نه ، غم چه جوری رفتنت . آخ آخ ، رفتن چه واژه ساده ولی سهمگینی . سیدم میبینی ؟ نبودنت هم برام سرچشمه فیضه . من کجا و آقا مهربونه کجا ؟ شما منو بردی به دیار اون یاور بی همتا .

باز امشب داره بارون میباره . نه بارون چشای من ، نه ، اونکه جای خود داره و چیز جدیدی نیست . این بارون اشک آسمونه که داره جاری میشه میدونی چرا ؟ آخه امشب بعد ماهها جرات گوش کردن به آخرین یا حسین غریب مادرت و به خودم دادم . همونی که توش شال سبز سیدی ات و دور سر پیچیدی و با نفس به شماره افتاده ات درد دل میکنی :

 

 اونی که تنهای تنهاس دلش از همه بریده اونی که واسه یه بارم هنوز آقاشو ندیده .

 

همونی که توش از اهل زمونه گله میکنی :

 

آقا جون خودم میدونم لایق این حرفا نیستم اما از شما چه پنهون از اهل زمونه خسته ام .

 

همونی که با آقات عهد میکنی .و میگی :

 

دل من عاشق می مونه دایم از شما میخونه

منو میشناسی آقا جون من همونم اون دیوونه

 

همون یا حسین غریب مادری که با خوندن بیت بیتش به حال اهل دنیا سر تکون میدی .

همونی که ......................

بوی رفتن میده

همونی که ...............

من اسمشو گذاشتم غزل

غزل خداحافظی

 

آهای اهل زمونه ایندفعه روی صحبتم با شماست . آی اونایی که کافرش خوندید .آی کسایی که سنگ کافری اش زدید . آی کوفی هایی  که وقت بودنش گفتید مرتده . اگر مرتد بود چرا حالا از سر سفره نعمتش پا نمیشید ؟ و از اینا مهم تر

 

آقای مکارم شیرازی

 حاجی حج ندیده حوزه ، آیت اللهی که اصلا ......................  چه برسه که آیتش هم باشی ................. بگو . جواب بده . اگر یک ساله همه سکوت کردن ، امروز من جای همه دارم داد میزنم .

چرا ؟ به چه جرمی به اولاد علی گفتی مرتد ؟ ملاک سنجشت چی بود ؟ کی بهت صلاحیت تشخیص داده بود که این حرفا رو  پشت سر اولاد پیغمبر بزنی ؟ حالا چه تو لفافه چه مستقیما ؟ کم اشک گرفته بود از ملت ؟ کم بچه شیعه ها رو از منجلاب های فساد کشیده بود تو هیئت ها ؟

 (( اینها دروغ میگویند . اینها شیعه نیستند . اینها ضربه میزنند به امام حسین .خاک بر سر اینها . امام زمان از اینها بیزار است . کار افتاده دست چهارتا عوام احمق . یا آدم های نفوذی و بازار دست دشمن . اینها فقط میخواهند نوار پر کنند ...... ))

چون لباس روحانیت به تن داری باید مومن خدا رو انگ کافری بهش بزنی ؟ بی انصاف معنی مرتد و میدونستی ؟ نه نمیدونستی .

چون وقتی برای اربابش می خوند از خود بی خود میشد و تو کارش ریا نداشت مرتدش خوندی ؟

چون توجهی به تهدیدها و پیغام های دهن پر کن امثال شما نمیکرد گفتی کافر ؟

چون جایی که اربابش دعوتش میکرد با سر میرفت و از حیدر مدد میگرفت نه از کوفی هایی مثل شما اینقدر بهش گیر دادی ؟

نه

نه حاجی حج ندیده ، خودت بگو ، قضاوتت که خوبه ، بگو دیگه :

سلمان رشدی ، همون کسی که به همه مقدساتت و به نبی خاتم ات و قرآن و عترت توهین کرده و همه رو زیر سوال برده هم مرتده ، سیدی که همه زندگی و جوونیشو وقف آل پیغمبر و اولاد علی کرد هم مرتده ؟ دیگه مقایسه از این بالاتر ؟

چی بود ملاک سنجشتون ؟

یا حسین هایی که دل و میلرزوند ؟ یا ابوالفضل هایی که عرش و به آتیش میکشید ؟

یا مولا گفتن های جگر خراشش که یکی یکی ملائک و به فرش میکشید ؟

نه حاجی هیچ کدوم اینا رو نشنیدی . نه نه شنیدی ولی نه با گوش دل که با گوش سر شنیدی . پس دیگه جای گله ای نیست . دیگه حرفی ندارم . خسته ام .

فقط میتونم همین و بگم :

وعده ی ما سر پل صراط .

همونجایی که ارباب مهربونمون قلاده ی ما عوعو کن های مرتد و میگیره و شما مومن های واقعی .......

 

***

 

روح سید جوونمرگمون شاد که جواب همه شما رو داده بود ولی خوب خودتونو به نشنیدن زدید

 

با مدعی نگوئید اسرار عشق و مستی

 

تا بی خبر بمیرد با درد خودپرستی

 

 

چه سخت است منتظر کسی باشی که به فکر آمدن نیست

 

همیشه ماندگار من سلام  

 

 امروز همه جا برات مجلس گرفتن . فردا هم میگیرن . روزهای دیگه هم احتمالا تو جای جای ایران بصورت گمنام مجلس بگیرن . ولی من هنوز نمیدونم عنوان این مجلس ها چیه ؟ آخه خوب هر مجلسی یه عنوانی باید داشته باشه . اگر مجلس یادبوده که یاد شما همیشه و هر لحظه زنده است . اگر سالگرده که هر روز ما بدون شما هزار سال میگذره برامون . اگر ادای دینه که ادای دین اینجوری به دردی نمیخوره . اگرم خودنمائیه که ..................... دیگه عادی شده . ولی نه فکر کنی برا من عادی شده باشه ها . نه نفسم . برای خودشون عادی شده .

این روزا با هر کی دمخور میشم و این حرفا رو میزنم بهم میتوپه که تو همیشه بد بینی . تو حق نداری در مورد  .........های سید اینجوری حرف بزنی . ولی سید خدا رو شکر میکنم که خودت خوب میدونی که چی میگم . اربابت هم میدونه که با اولادش چه کردن . مادر هم میدونه که در مورد چی دارم حرف میزنم . این داغی که به دلمه سید هیچ رقمه فرو کش نمیکنه مگر روزی که ببینم رو پل صراط دست به دامنت شدن . سید خودت بگو چه کنم ؟ اگر اونی که بهم گفت بابا تو روانی شدی خودتو یه دکتر نشون بده ، چیزایی رو که من میدونم میدونست سر به بیابون میذاشت ولی چه کنم این هدیه خودته.

صـبـــــــــــر

سید یاد روزی افتادم که اینو ازت خواستم و بهم دادی . یادته ؟ بهم گفتی صبوری کن صبوری . صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد  . اون شب بارونی و اون بارونی که همه چی روز از دلم شست و با خودش برد . آروم قرارم و .............. شور زندگیمو .................. برق نگاهمو ........................ و شدم اینی که میبینی . اینی که دیگه همه از دستش ذله شدن و عین خودت بی کس شده . سید من هیچ کاری برات نکردم ولی دست کم این بی کسی دلمو خوش میکنه که عین خودت تنها شدم و حداقل میتونم درد تنهایی رو که چشیدی حس کنم .

همدم روزای در به دری ام ، همه برنامه چیدن که برای سال ات بیان قم و سر مزارت . ولی من هر چه کردم نتونستم بیام . نه که نشه . نه . دلم نیومد . با خودم و اربابت عهد کردم که روز تولدت بیام . آخه روز تولدت روز تولد وجودمه . روز تولد عقیدمه . من دیگه دارم فقط با عقیده ام زندگی میکنم . فقط و فقط .

نمیدونم کسی چیزی از حرفای من میفهمه یا نه ؟ ولی حتم دارم خودت خوب میفهمی که در به درت چی داره میگه  چون از روزی که رفتی هر روز نه یکبار که هزار بار این حرفا رو با جملات متفاوت ازم شنیدی و گذشتی ............

بین اینهمه غریبه تو به آشنا می مونی

حرفای تلخی که دارم من نگفته تو میدونی

من پر از حرفای تازه

عاشق گفتن و گفتن

تو با درد من غریبه ، اما تشنه شنفتن

....................................................................................

 دیگه دلم برات تنگ نمیشه . نمیدونم چه صیغه ایه . شاید اگه بگم بازم بهم بخندن . ولی باشه بذار بخندن . باز خنده  بهتر از اینه که ............  سید دیگه دلم برات تنگ نمیشه چون دیگه تک تک سلولهای تنم و ذهنم همه باهاتون عجین شدن . تو با منی..........................

 یادته روز رفتنت اومدی تو خوابم ؟ یادته چی گفتی و چی گفتم ؟ یادته هر چی زار زدم پشت سرتم نگاه نکردی ؟ منم به رسم خودت دیگه پشت سرم و نیگا نمیکنم . چشمم فقط به دور دست مقابل چشممه که تو ، توشی . جایی که هر دم  منو فرا میخونی و ازم میخوای بسازم خودمو که بیام و من در تب و تاب اومدن خودمو اونقدر به در و دیوار آهنی قفس دلم کوبیدم که دیگه نای حرکت ندارم . نمیدونم چرا پیش کشی این سگ رو سیاه و قبول نمیکنه .

قربون نفس مسیحایی ات ، یه عنایتی بکن . دیگه خسته شدم سید . میدونی که .

 

تو نباشی چه امیدی به دل خسته من سید ؟

 

روزاها از پی هم میان و میرن و من همچنان با جملاتی که دیگه برای اطرافیانم تکراری شدن دارم لحظه ها رو میکشم که فرجی بشه و ................. ولی دریغ از یه نیم نگاه که بخواد این سگ رو سیاه و بخره .

هر چی میگردم تو دنیا که کسی نیست که .................... خسته ام از گشتن و نیافتن . خسته ام از گفتن و جواب نگرفتن . خسته ام از جواب پس دادن . نه فکر کنی دنبال نتیحه ام نه . نتیجه نمیخوام . من نتیجه این در به دری های رو از خودت گرفته ام . همون شبی که ....................... و ............................. .

بیا بنگر بر دل من ، بنگر بر دل غمدیده ، که لیلی را ندیده . که ز غم ها چه کشیده ، به این عالم .................

***

باز اومده بودم فقط یه جمله بگم و برم ولی بازم نشد .

اومده بودم بگم که :

 وای سید کشته شد