ديگران وادي عشق تو به پايان بردند / ما به ياد تو در اين دشت دوانيم هنوز

 

سلام

 

ميدونم از رفتار امشبم در تعجبي و منتظر  سيل اشكام .  ولي نفسم امشب ديگه گريه نميكنم آخه اومدم بهت بگم:

 

 تولدت مبارك

 

قبل هر چيز ميخوام امشب يادي از مادرت بكنم . مادر خدا بيامرزت كه مادر ما هم هست . مادر همه مير محمدي هاست . مادري كه بزرگترين هديه و بهتر بگم نعمت عالم و بهمون هديه كرد و رفت .  مادري كه شرمندشيم . آخه اون خدابيامرز به ما اعتماد كرد و مير محمدش سپرد دست ما.    

 ولي افسوس كه ما نتونستيم .....................

نميخوام امشب دوباره بگم كه چه ها كرديم با دل مير محمدش . چون ميدونم و حتم دارم كه امشب به ياد اولين شب ولادتت مست و شادانه . مير محمدي كه مايه ي فخرش شد پيش مادرش زهرا   مير محمدي كه خيلي زود بي مادر شد و از 6 سالگي اش رفت كنج دل عمه ي بلاكشش .

راستي مادر ، اجازه بده امشب يه خورده با شما درد دل كنم . مادر بگو ، برام بگو از بچگي هاش . از روز تولدش . از اولين گريه اش كه تا روز عروجش هم قطع نشد .

اصلا نه ، از اون اول اولش بگو .

از اون روزي كه خدا و ارباب و مادر سادات تصميم گرفتن كه مولودي رو بيافرينن كه فخر الذاكرين باشه و مايه ي افتخار مهدي غايبشون . از روزي كه سيد ما يه نطفه بود تو دلت بگو  .

شنيدم وقتي به دنيا اومد تو گوشش روضه ي علي اكبر خونديد .

وقت شير دادنش روضه ي علي اصغر و زبون حال رباب زمزمه كرديد .

 

مادر ، بهم بگو تا بدونم ، وقتي مير محمدت و دادن بغلت حنجرشم بوسيدي ؟ بگو بدونم اون روزا با ديدن چشما ي معصوم و نگاه مظلومش ميتونستي تصور كني كه كوفي هاي زمونه چه بلايي سر در دانه ات ميارن ؟ مادرم چرا گذاشتي رفتي ؟ چطور دلت اومد محمد جوادتو ، تو دنياي به اين درن دشتي رها كني بين گله ي گرگ ها ؟ بين مكارم ها و گلپايگاني ها و .............. خيلي هاي ديگه كه سنگ كفر و ارتدادش بزنن و  زير خاك سردش بكشن ؟

 

ما دلمون به اين خوشه كه سيد به آرزوش رسيد و رفت پيش اربابش . ولي مادر ، تو كه ميدوني چه به روزمون اومده تو اين 14 ماه و چه به روزش اومد تو اين بيست و چند سال زندگي .

 

مست مستم ساقيا امشب به فريادم برس .

 

 

مادر امشب سر رو زانوي شما ميذارم و عهدمو ميكشنم و دوباره اشك ميريزم . آخه هر كس هم بخواد بهم خرده بگيره بخاطر اشك ريختنم ، شما كه خودت صاحب داغي ، خرده نميگيري .

 شايد بپرسي تو كي هستي كه چنين پريشون براي مير محمدم ضجه ميزني ؟

مادر بهت ميگم كي ام ولي ازم نپرس چرا زاري ميكنم ؟

 آخه اگه اون چيزايي كه من ديدم شما ديده بودي ، جيگرت تيكه تيكه ميشد .

 

مادر ، مادر بذار سر رو زانوت بذارم و شعرهاي دردانه ات و زمزمه كنم تا شايد خودت لب وا كني و برام بگي از درد دلاش كه تو دل شباي تار با شما گفت . بگو مادر بگو . شما ديگه سكوت نكن .

مادر از گريه هاش بگو . گريه هايي كه تا دم آخر نفس كشيدنش ادامه داشت . گريه هايي كه وقتي حس ميگرفت و ميديد ............... طنين ضجه هاي رباب بود و شيون عمه اش زينب .

 مادر بگو كه من اشتباه نميكنم . بگو كه بابا بابا گفتنش تحلي صداي رقيه ي سه ساله بود كه تو حنجره مير محمدت متجلي مشد .

 نميدونم ميدونستي يا نه كه اون حنجر هديه بود . هديه درددانه ات به اربابش .

مادر ، از مير محمدت بگو . از اون موقع ها بگو كه با دستاي كوچولوش بالش ها رو ميچيد رو هم و منبر ميرفت و زبون حال سه ساله رو ميگفت . از اون روزا بگو كه بي توجه به پچ پچ اطرافيان روضه ي علي اصغر ميخوند و بجاي شيطنت هاي معمول بچگي مدح عمه اش و

 رجز عموش عباس و زمزمه ميكرد .

 

مادرم ، نه ، نگو گريه بسه . نگو لطم نزن . مويه نكن . مادر شماخيلي چيزا رو نديدي . شما نديدي كه محمدت چطور تو دل شباي تار سر رو زانوي بي بي اش ميذاشت و شكايت ماها رو به بي بي اش ميكرد . شما نديدي محمد جوادت چطور براي رفتن تقلا ميكرد .

شما نديدي كه چطور حنجر در دانه ات شكافته شد . ميدونم حرفام براي همه تكراري شده ولي مادر به موتون قسم داغ ديدم ، داغ چه جوري رفتنش براي من تكراري نميشه . نميشه ....................

مادر ميدونم امشب شب ولادته و اشك ريختن من مايه ي رنجش ، ولي مادر ، مادر اگه شما بودي ديگه مير محمدت اشكاي تنهايي شو براي رضا قصاب نمي ريخت . براي كوفي صفت ها نميريخت . مادر اگه شما بودي ديگه مير محمدت چشم براه مومني ها و عليمي ها نمي موند كه بيان و از تنهايي درش بيارن. آخ اونم بشر بود و دل داشت .

مادر اگر شما بودي سيدم ديگه دم رفتن نگاهش دنبال مادر نمي بود . ديگه دل من امروز اينجور آتيش نميگرفت . مادر مادر . آخ مادر .

مادر مگه نشنيدي چطور ميگفت ننه ننه ......... جوان ننه .............

 

 مادر بيا ، امشب براي مولودت لاي لاي بخون . بگو كه هر شب كنار بالينش نشسته بودي . بگو كه از مادرت زهرا ، هر شب خواستي مير محمدت و بهت برسونه .

مادر مادر ، مادر تو اون لحظه كه محمد جوادتو خواستي ، فكر ما رو نكردي مادر . هر كي ندونه شما كه ميدونستي دل چند تا بچه شيعه به محمد جوادت خوشه ؟

مادر حالا كه برديش پيش خودت دست منم بگير مادر . به موت قسم اينا رو از ته دل ميگم .

 منم ببر مادر.

ميدونم محمد جوادت از حرف شما سر پيچي نميكنه ، يه نطر ، يه نظر ، بذار منم بيام مادر.

ديگه تاب ندارم . ديگه رمقي نمونده براي گوش كردن به غريب مادر گفتناش .

 

***

 

سيدم :

بازم ميگم دردت به جونم . بازم ميگم دردت به جونم . درد تنت نه ........... درد دلت به جونم . چون ميدونم درد دلت اونقدر آزار دهنده بود كه ياد تن نمي افتادي . چي بود در پس اون توكلت علي الحيدر ها  كه اين اواخري ها بعد گفتنش خون بالا مي آوردي ؟ باز رشته اصل كلام از دستم خارح شد .

 

واي نفسم ........... تولدت مبارك .

 

امشب چرا گمت كردم ؟  كي برات جشن گرفته ؟ اربابت يا عمه ات ؟ خوب يه سري هم به هم گريه هات بزن همه كسم .

 امشب بيا .............. كه بوسه بگيرم ز حنجرت .

كو سيدم ؟ كو همدمم ؟ كو مرشدم ؟ كو پير عشقم ؟ كو  واسطه ي اربابم ؟ كو عشق مادر سادات ؟ كو نظر كرده ي عباسم ؟

كو سيدم ؟ كي بهش گفت كافر ؟ كي گفت ..........................؟

پاشو سيدم پاشو يتيم شدم با رفتنت .

 

مولاي من ، امير عالميان ، دلخوشي زهراي پيغمبر ، مرهم درداي نبي ، از خودت ميخوام امشب كه با دستاي پينه بسته ات درداي سيدمومرهم بذاري . تو ميدوني چه بلاها كه به سرش نياوردن .

از هر دردي كه به سر اولادت آوردن يه مثقال هم به جون سيدت انداختن .

مگه مثل حسنت خون بالا نياورد ؟ مگه مثل حسينت ............... ؟ مگه مثل عباست تشنه لب نرفت ؟ چهل روز ...............!

مگه مثل سجادت از فرط سكوت هزار بار تو خودش نشكست ؟

چرا ، تو ميدوني سيدت چي كشيد . عين اولادت . پس چرا اين كوفي صفت ها باور ندارن سيدم از اهل بيته ؟ حرفام همه قصه ي تكراريه . بقول ظاهر بين ها ، داريم عروج سيدمون و عين خودش الكي بزرگ ميكنيم .

باشه مولاي من . دلمون به عدالت خودت خوشه .

 

***

 

سيدم . امشب هم دلم مثل هميشه برات پر ميكشه و رو ويرونه هاي دلت داره پرسه ميزنه . ويرونه هايي كه براي رسيدن بهشون تمامي آبادي هاي زندگي مو يكي يكي پس زدم .

 

ببخش كه باز با چشم گريون بهت ميگم علي علي

 

 علي علي علي حيدر مدد 

 

 

اگر گردد جدا اين سر ، از اين جسم و ازين پيكر ، بگويم مرد و مردانه ، توكلت علي الحيدر

 

ساعت هاي بي كسي .

ساعت هاي بي هم نفسي .

ساعت هاي غم زدگي .

ساعت هاي بي تو بودن .

ساعت هاي تكراري .

ساعت هاي چند رنگي .

ساعتهاي بي رنگي .

ساعتهاي دلمردگي .

ساعتهاي دلتنگي .

و حتي ساعت زمان هم نشان ميدهند كه ديري است رفته اي و رخ در حجاب كشيده اي .

عقربه ها در گذرند اما ، اشكهاي شبانه و دلتنگي هاي روزانه ميگويند :

 

         تو نيستي كه امشب در ميان همراه هم گريه هايت نيت رمضان كني ......................

 

 دوباره سلام

دوباره اشك . دوباره مرگ را ناز كشيدن . مرگي كه جديدا خيلي خوش سليقه شده . نميداني چه نازي ميكند . هميشه دير تر از اجل ميرسد و زودتر از آرزوها . دوباره .............. كاش بودي . همينجا . زير همين سقف آسمان . مثل آن وقتها .

باز امشب هواي دلم باراني است . بيا كه اسير زمينم . دل رفت و ديد و عاشق شد اما تن نميرود ، ميرنجاند ، مي آزارد . سيدم ياريم كن . چه ميشود دلم را كه از بسياري خستگي از انتظار ديدارت سر به ديوار تن مي كوبد به عروج مژده دهي ؟ شافعم باش تا مرا هم دريابد آن رحيم  ، در منتهاي فقر فضايل . مرا دريابد در انتهاي كوچه هاي تنگ رذايل . مرا در يابد در اين ماه عزيز . به احترام امير مومنان . به احترام شيعه بودنم . به احترام تو .

سيدم ، اين صداي لرزان من است : دردناكتراز صداي تو نيست اما امشب صميمانه ترين سخن ها را در دوستيت كه بسي كمتر از دل است ميگويم .

 

     از دست رفتن را براي بدست آوردنت با تمام وجود استقبال ميكنيم .

 

راستي هم نفسم تو هم مثل من تنهايي ؟ يا به يمن آمدن ماه مولايت بزمي بر پاست ؟ اگر تنهايي چه كار ميكني با تنهايي ؟ با غريبي ؟ با بي وفايي هاي ما ؟ راستي چرا دايم از اين شهر به آن شهر ميروي ؟ نه ........... نگران نامه هايم نيستم كه مبادا به دستت نرسد . ميدانم نامه هايي كه آدرسشان توي پاكت بعد از سلام نوشته شده باشد حتما- و خيلي زود چشم هاي دلت را زيارت خواهند كرد .

اما دلم ميخواهد بدانم چرا يك جا نمي ماني ؟ يك روز قمي . روزي ديگر در كاشان . يك روز بي بي را با حضورت ذوق زده ميكني و روز ديگر به خوابم من مي آيي و مرا همراه خودكرببلايي ميكني . يك روز در جوار حرم شهننشه طوس مرثيه خوان خواهرش هستي و دمي بعد چشم زير پاي اميرت عباس نهاده اي ؟ و يك روز هم مثل امشب بويت را كه در اتاق كوچكم جا مانده است شناسايي ميكنم .

 فكر ميكردم فقط ما آرام نداريم . گويا شما از ما نا آرام تري .

نميخواهم گلايه كنم . چون اصلا دل و دماغ اين كار را ندارم ولي باور كن به ما خيلي سخت ميگذرد . سخت نيست بي تو در ميان دشمنان تو بودن ؟ سخت نيست ناز هر نا زيبايي را كشيدن و پاي هر علف هرزه اي ، جوي عمر بستن ؟ سخت نيست تنها راه گريه كه از گلوي ما ميگذشت ، به فرمان بغض بسته باشد ؟ آخر چقدر تنهايي ؟ چقدر دلتنگي ؟ چقدر جمعه هاي دلگير ؟ چقدر محرم هاي بي حضور شما ؟ چقدر هروله هاي بي حس و حال ؟ چقدر در به دري براي رسيدن به ويرانه هاي دلت ؟ كه درين يكسال براي رسيدن به آن ويرانه ها از هر آباداني گذشته ايم .

در شهري كه ما زندگي ميكنيم مومنان را از روي پيشاني هاي به ظاهر پينه بسته شناسايي ميكنند و ديوانگان را نميشناسند . اينجا همه دست به كار شده اند كه روي عسكهاي تو آگهي هاي تبليغاتي بچباسنند .

ديوار هاي شهر همگي برگ هاي يك كتابند : خودآموز خود كشي . هروله ي همگان شده يك كلام : ما اهل كوفه ايم .

اينجا همه در جنب و جوشند كه تو را فرموش كنند . باز هم نميخواهي حرفي بزني ؟ باز هم سكوت ؟

حتي نميخواهي نشان آن چاهي را كه شنواي فريادت بود به هم گريه هايت بدهي ؟

غمي نيست . صبوري عنايت خودت بود . ولي اينرا بدانند كه :

 

من مستم .

من مستم و ميخانه پرستم .

راهم منمائيد .

پايم بگشاييد .

وين جام جگر سوز مگيريد ز دستم .

در ساحل اين آتش من غرق گناهم .

من نامه سياهم .

با آنكه در ميكده را باز ببستند ،

با آنكه سبوي مي ما را بشكستند

با آنكه گرفتند ز لب توبه و

پيمانه ز دستم

با محتسب شهر بگوييد كه هشدار !

 

هشدار كه من مست مي هر شبه هستم .

 

 

قول بده سحرهايي كه با بانگ ربناي علي اكبرت نظاره گر ميشي عبادت هاي پراز رياي ما رو خودت يه كرمي كني و دل هاي سياه ما رو هم ..........................

 

 

  علي علي علي حيدر مدد 

 

 

واسه ما دعا نكن ما ديگه عاقل نميشيم ........................

 

 

نمي شناسي ام به چهره و به نام!
ولي طنين رنج هاي تو هميشه در من است ..........
نمي شناسي ام به چهره و به نام!
ولي کتاب زندگاني ات گشوده بر من است.
اشك پلي ست ميان ما دو آشناي نا شناس .

پلي ز درد .....

پلي ز مهر .........

پلي ز بي كسي  .......

 

هم نفسم ، زنده ي جاويد من ، ولادت مليكه ي عشقت مبارك 

 

علي علي 

 

 

 

مرا سری است اندر دل اگر گویم زبان سوزد / وگر پنهان کنم دانم که مغز استخوان سوزد

 

ساعتهاست كه اين ندا تو گوشم پيچيده .

 

من ز حسين دم ميزنم

آتيش به عالم ميزنم

 

امشب باز هم منو با ذكر حسين حسينت آتيش زدي . با نداي ابا عبدالله ات ، با هروله ي حيدر مددت .

ترديد داشتم كه باز قمه دست بگيرم يا نه ؟ ولي باز صدات تو گوشم پيچيد :

 

گر به فداي او نشم

آتيش سزاوار منه

 

چيزي به صبح نمونده .

 

قمه .......... فرق شكافته ............ خون ............. يه مشت تربت ............

 

اميدم ، دلخوشي روزهاي نا اميدي ام ، همه اش خواب و خيال بود . فكر ميكردم كه با لطم زدن و فرق شكافتن دل در به درم آروم ميگيره . ولي به ولله ديگه بهم ثابت شد كه اين داغ هيچ رقمه فروكش بكن نيست .

تا بوي خون تو دماغم پيچيد ياد يه جمله افتادم كه روزاي آخر شكنجه ات بهم گفتن :

 

متاسفانه حنجره ي آقا سيد و شكافتن و سيد با كمك يه شلنگ نفس ميكشه ؟

 

آه و واويلا از دل زهرا .........................

كم بود حنجر بريده حسينش ؟ كم بود چشم تير خورده ي عباسش ؟ كه داغ بازمونده هاشونم بايد باز زخم كتف و پهلوي شكسته شون رو تشديد ميكرد ؟

بذار منو سنگم بزنن . بذار بگن كه داري كفر ميگي . داري چرند ميگي . چرا بايد مادر سادات با داغ سيد داغ دلش تازه بشه ؟

بذار بگن . من كه خود ميدونم شب شهادتت مادر سادات چي كشيد ؟

سيدم كسي راز اين اشكها رو نفهميد . كسي نتونست سر اين نگاههاي بي فروغي رو كه بعد رفتنت دچارش شدم بفهمه . چرا ؟ چون كسي جز يه عده ي محدود تا بحال با يه صدا و يه حس زندگي نكرده . كسي تا بحال با يه فرد به ظاهر زميني به عرش نرفته تا ماها رو درك كنه .

سيدم ، بي قرينم ، بذار بگن داري كفر ميگي . تو مسلك ديوونه ها براي اولاد مظلوم زهرا  ، كفر گفتن هم حلاله .

 مگه تو جووني ات و زندگي تو پيشكش يه تار موي رقيه اش نكردي ؟

مگه از داغ زينبش تو بستر غم نيفتادي ؟ بذار بگن سيد سرطان داشت .

بذار هزار تا اسم علمي ديگه رو جنايتشون بذارن .

 

آره علنا ميگم جنايت .

علنا ميگم قتل .

 

سيدم تو هم قتيل العبرات شدي .

حكم قتلت و كوفي هاي زمونه دادن . به چه جرمي ؟ به جرم عشق بازي با اربابي كه مظلوم بود . اهل سياست نبود . اهل عشق بازي بود .  

آخه نفسم تو ذاكر اهل جنون بودي . ذاكر اهل دل بودي . و اينا از دلي كه مجنون الحسين و مديون العباسه واهمه دارن . نه اصلا وحشت دارن . چون ميدونن غيرت ابوالفضلي و شهامت ابي عبداللهي تو خون اهل دل ميجوشه و ممكنه كه همين هيئتي ها پرده از خيلي راز بردارن براي رسيدن به حكومت حيدري مولاشون .

بازم دارم وارد بحثي ميشم كه نبايد بشم . ولي هر چه بادا باد .

 

منكه امشب حسين اللهيم .

 

ديگه چه هراسي از مردن كه روزي هزار بار با داغ چه جوري رفتنت ميميرم و زنده ميشم . به قول خودت تا موذن ميگه الله اكبر ، يك آن با ياد آوري اذان ظهر عاشورات نفس تو سينه ام حبس ميشه . ولي حتي لايق جون دادن براي شما هم نيستم .

ديگه نميگم تو لايقم كن . چون بهم ثابت شده كه :

 

دعاي تو كجا عبد گنه كار كجا ؟

 

سيدم نيومدم گله كنم به اسمت قسم . به تار موتون قسم نيومدم شكوه كنم روز عيدي . فقط درد دله . اصلا  اومدم زبان گوياي دل زخم خورده ي خودت باشم . اين اشكها ، اين ضجه ها ، اين مويه ها ، به ولله فقط براي دميه كه شما سوز دلتون و با گريه و زاري فرياد ميزدي و ما ............  ما فقط سيد صداتونو ميشنيدم . به ولله فقط صداتونو ميشنيديم . هيچ وقت يه نيگا به عمق چشاتون نكرديم كه ببينيم اين صدا كه اينجوري داره با سوزش كار اهورايي ميكنه با دلاي سنگي ما ، خود صاحب صدا رو به چه روزي انداخته ؟ آخه ما خود خواه بوديم . مثل شما بخشنده نبوديم كه عشقتونو با همه ي ماها قسمت كرديد . ما فقط به فكر خودمون بوديم آقا ...........

من يك ساله كه حرف جديدي براي گفتن ندارم . اصلا حرفي ندارم . وقتي قلم دست ميگيرم فقط و فقط براي ثبت قصه ي ديوونگي ها و بد مستي هامه اون لحطه اي كه صداتون تو گوشم ميپيچه . نه اين اشكهاي تلخ ميتونن اين قصه رو برام تكراري و عادي كنن نه اين قلم ميتونه كاري بكنه . فقط دلم سفر ميخواد. سفر به حرم امن خودت  .

 

بذار بيام دوباره منزلت و ببينم

بيام مثل گداها كنج خونه ات بشينم

سيد خودم ميدونم دل تو رو شكستم

نون و نمك رو خوردم نمكدون و شكستم

نون و نمك خورده ات منم

سيد ، زمين خورده ات منم

عشقي بذار عشقي بگم

يار قسم خورده ات منم

 

بزرگوار ، ديگه خيلي وقته با امن يجيب خو گرفتم . عجيب به اين ذكر وابسته شدم . ميدوني چرا ؟ آخه امن يجيب هاي من بر عكس عمل ميكنن . من چهل شبانه روز براي بهبودي ات و برگشتنت به جمع ديوونه ها ، امن يجيب و زار زدم اما .....................

خدا درست لحظه اي كه از پا افتاده بودم و نايي براي بودن و موندن نداشتم اميدم و نا اميدكرد و نقطه ي پاياني گذاشت به قصه ي شب زنده داري هام . از اون شب به بعد امن يجيبهاي من قطع نشد . قطع نشد تا شايد اينبار شفاي واقعي اي رو كه به شما داد به منم بده .

آقا جون مگه سگ نگهبون نميخواي ؟ مگه غلام حلقه به گوش نميخواي ؟ مگه يكي كه از زمين و زمون خسته و دل بريده باشه نميخواي كه كنيزي نوكر نوكراتو بكنه ؟

يه نظر آقا يه نظر . ...........

 

بت روي تو پرستيم ملامت شنويم

بت پرستي اگر اين است كه اين مذهب ماست .

 

بياد روزهاي بد مستي.

 

كوري چشم مخالف هاي ذكر يا علي

يا علي را هر چه بتوانم مكرر ميكنم :

 

علي علي علي علي علي علي علي علي علي علي

حيدر حيدرحيدر حيدر حيدر حيدر

 هو هو هو هو هو

 

 

ولادت مولاي غريبمان بر پير عشقمان سيد عزيز و چشم براهانش مبارك باد ..................

 

 

خليـــــــل آتشين سخــــــــن

 

تبر به دوش بت شكن

 

بغض گلويم را ميفشارد وقتي كه مفاتيح را ورق ميزنم و به دعاي عهد ميرسم و اينها كه ميگويم خطبه نيست ندبه است . هر شب سر رسيد دلم را ورق ميزنم و روزهاي بي تو بودن را مي شمارم .

اي ستاره ! آسمان شوق مرا تاريك مخواه .

اي آخرين مسافر ! به اين عاشقان ترنم ، تبسم كن و از كوچه هاي ساده ي ما عبور كن .

اي بنيانگذار مكتب عشق ! مشرب شقايقت را بياموزان .

 

و اي يوسف ! از مشرق چاه غيبت به در آي و يعقوبستان چشمها را روشني بخش .

 

بي تو گل هاي سجاده پژمرده ميشوند و مسجد نيايش بر انتظار امام جماعت خواهد گريست .

قصه ي آمدنت سينه به سينه و نسل به نسل ميچرخد و هنوز هم شنيدن اين قصه تكراري نيست و هنوز دوست دارم بگويند و بشنوم . ميگريم بر عمري كه گذشت و آقا را نديدم . و ميخندم كه شايد فردا ، همين فردا و هر جمعه كه نزديك است نرماي صداي زيبايش را از لابلاي پنجره هاي آهنين دلم بشنوم

مولاي من !  سالهاست كه در انتظار بهار آمدنت هستيم . سالهاست كه به اميد آمدنت چشم بر آسمان دوخته ايم و دل منتظر داشته ايم و نه چشم و دل كه ذره ذره وجودمان فرياد العجل دارد و نداي ادركني . سينه مي سوزد و نواي اين بقيه الله ميخواند ، قلب به ناله الغوث ميتپد و دست از آسمان دعا فرو نمي افتد . اي زنده ترين روح حيات ، اي شاداب ترين بهار هستي ، اي حقيقي ترين سعادت بشريت ، آيا ياوري هست تا به همراهيش ناله و زاري در فراقت سر دهم ؟ آيا چشم گرياني هست تا يار شيون او باشم ؟ اين اشك ها دانه هاي خواهشند و نشانه هاي نياز و اين فرياد ادركني ناله كسي است كه در گرداب غفلت اسير است و ياري تو را ميطلبد .

 

مولاي من !

 

اين فقط چشم نيست كه در فراق تو چشمه ي اشك است . اين تنها دستهامان نيست كه به آسمان بلند است و تو را ميطلبد كه با هر قطره ي اشك قلب نيز شرحه شرحه ميشود . دل نيز  مي سوزد و مينالد .

 

رحيمـا ! عزيـزا ! رئوفـا!

 

در روزگار طولاني غيبتش يقين به آمدنش را از ما نگير و در گذر اين انتظار كشنده ، خواب غفلت بر ما ميفكن و به خواب جهالتمان ، فرو مبر . مگذار اين قلب چشم به راه و شيفته ي قدمش ، آني رنگ و بوي غير بپذيرد و يا دمي دريچه اي بگشايد به غير وادي مهر او .

 

سرشتي چون مهر او در دل

 

به ديدارش دل شده مايل

 

 

بار الها !

 

چشم انتظاران ظهورش را به مراد دل برسان .