بيقراري هاي شبانه ....

 

بازم دل هوایی شده  ...  باز اشکها به راهن
باز این دل بهونه گیر شده ... گرچه این دل بعد شما دیگه دل نشد !
نمیدونم چرا نمیشه این روزا باهاتون صحبت کنم ؟

تا میخوام بگم سلام یاد این فاصله صدساله بین خودم و خودت می افتم....
یاد درجه و مقام رفیع تو و ذلت و خواری و پستی خودم ...
یعنی تا میخوام بیام بگم سلام ... میبینم حتی لایق جواب شنیدنم نیستم ...
همون وقتاس که دلم میشکنه و آروم میخزم تو تنهایی ام و زمزمه میکنم :
بخدا ... به اسمت قسم

همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت ...


هر کی هر چی میخواد بگه بذار بگه ...
من این عشق و این سوز و این مستی گاه و بیگاه و از شما دارم
بذار بگن این دیگه شورشو در آورده ... بذار بگن این ...
آره آقا بذار بگن / خودتو عشقه !

ولی ... ولی امشب اومدم یه اعتراف بکنم :

گرچه سخته گفتنش ... ولی حقیقت رو باید گفت ... این روزا خیلی حسرت میخورم ...
به حالی که دیگه ندارم ... به اشکایی که دیگه دووم ندارن ....حسرت عشق از دست رفته ات ...

ولی سیدم ... نازنینم ... با همه این تفاسیر بازم میخوام بگم دوباره عاشقم کن
خجالت میکشم ... ولی اگه شما بخوای میتونی ...
بخواه ... جان بی بی بخوا برام سید ...
روزا یکی یکی داره از کفم میره و من هنو روی ماه آقا مونو ....
چی گفتم !!!!
من کجا و این حرفا کجا ؟


میدونی آقا سید ؟ وقتی صداتونو میشنوم .... انچنان مست میشم ... آنچان غرق میشم تو اوهام ...
که احساس قدرت میکنم ... که احساس میکنم اگه یه ریزه التماستون کنم ... التماسشون کنم ... میشه دید ... میشه رسید ... میشه حتی پر کشید ... قفس تن و درید !!!

ولی وقتی مستی از سرم میپره / بازم زانوی غم بغل میگیرم و با خودم میگم :
عشق و احساس سیدم قشنگ تر و فراتر از اونیه که تو این دل سیاه من جا بگیره ...

اصلا بذار امشب کمتر غرغر کنم و از بدی هام نگم
که بدی های من مثل پاکی و خوبیای شما تمومی ندارن

بذار مثل همیشه و هربار از خودت بگم ... از دوست داشتنت ...
از این روزا و شبا و مناسبت هایی که بی شما داره میگذره و .....
 از پل عاشقی شما ... از دنیای زمینی به عشق عرفانی...
اصلا دوس دارم  ۱۰۰ نفرم بیان مسخره کنن و توهین کنن
و بگن چه معنی داره بعد  اینهمه سال و ماه تو هنوز بیای و اینجا زار بزنی
بذار بگن سیدم ...
از بعد اون تیر ماه جهنمی ما به طعنه عادت کردیم

به دریا رفته میداند ملامت های طوفان را

کسی چه میدونه تو این دل بیقرار من چی میگذره ...
تو این شبایی که غم حضرت مادر از طرفی / و تداعی اون شبای لعنتی هم از طرفی
دارن روح منو غارت میکنن ...

اخه من چطوری بگم که نوای عشق شما منو به بی بی ۳ ساله رسوند ؟
چطوری بگم با این عشق بزرگ شدم ؟
طوری که خودمم باورم نشد و نفهمیدم چطوری  به اینجا رسیدم
که اذن گریه برا نازدانه ی اربابم رو بهم دادن ؟

چطوری بگم صدای شما از تموم محافل عشق که هیچ ... از رو تل زینبیه هم میاد ...
اونا که رفتن میدونن که عبث نمیگم و ادعای پوچ نمیکنم !
چطوری بگم که بعد اینهمه دوری ظاهری و دنیوی ات / هنوزم تا ناله ی یا حسینت از سویدای دل بلند میشه ته دلم عشق ارباب شعله ور میشه و همه وجودمو به اتیش میکشه که خالصم کنه ...

چطوری بگم هر وقت کارد به استخونم میرسه از بی ابرویی
تو رو پیش ارباب واسطه میکنم و جواب میگیرم آقا سید ...

خنده ها و گریه های شما برا ما تداعی کننده ی جنون محضه ...
صدای شما صدای مجسم عشقه ....

من این حرفا رو جز تو این میخونه دیگه کجا میتونم بگم ؟

باز حرف به درازا کشید عزیز دل
اومده بودم بگم جوونیم فدای همه گریه هات ...
فدای یه یا حسین گفتنت آقا سید / که هر چی دارم از شما دارم ...
بعد از اون همه در به دری با نوای شما بود که من .......

اومدم بگم من این دستای رنجورمو فقط به دست دل شما میدم چون میدونم
فقط با شما به امام حسین .... و فقط با امام حسین به خدا میرسم ....
دلمو از هر چی زمینیه از هر چی جسم خاکیه کندم و صاف اوردم گذاشتم پیش پای شما ...
نه اینکه بخوام بگم بقیه بد اند ... نه والا ... من به خودم اطمینان ندارم ...
من فقط به شما اطمینان دارم که تا اخر این راه رو خوب بلدی ... تا اخر عشق ... تا اخر فنا و لقا ... 
شمایی که تو راه عشق تو اوج جوونی پیر شدی ... بیخود نیست عاشقات بهت میگن پیر عشق !

منو به اخرش برسون ... آخر آخرش ...
جایی که دیگه من نباشم٬ تن نباشه 
فقط شما باشی و ارباب باشه و یه صدا که زمزمه کنه :

همه جا رسم و بر اینه

نوکر ارباب و ببینه

رسم ارباب و غلامی

یابن فاطمه همینه

چی میشه همه امیدم / کربلاتو من ببینم

تو بگی به اهل عالم / این غلام و من خریدم

 

یعنی میشه یه روز لقب غلام سیاتونو بگیرم ارباب جان ؟

 

همه آرزوم امشب و هرشب اینه :

مجنون خوبم
 دستای ناپاک منم بذار تو دست لیلا ...

 

 

بس که نالیدم دلم شش گوشه شد ...

 

 

چی بگم جز حرفای پیر میخونه ؟

همه رفتن ای خدا ... همه رفتن ای خدا ... من نرفتم کربلا 
 هستن کسایی که نرفتن ... اونا میدونن چی میگم ...
یه سوال دارم مگر ... یه سوال دارم مگر ما دل نداریم ای خدا ؟

کیا نرفتن ؟ انشالله حضرت شاهنشاهی دعوتش کنه ...

یه سوال دارم مگر ما دل نداریم ای خدا ... یا مگر جا تنگ بود از بهر ما در کربلا
کی روا باشد گل از ما و گلاب از دیگران ... غم روی ساقی از ما و شراب از دیگران

یا حسین یا حسین یاحسین ثارالله ...

نمیدونم چه سر زد از من که بر غمت مبتلا شدم ... مبتلا بر فراقت کشته ی سر از تن جدا شدم
ای خدا جون نمیدهم تا حسین و بر من نشون ندی ... منو تا دست تیغ مژگان یار ابرو کمون ندی
بخواهی یا نخواهی آخر یه روز برا دیدنت میام ... تو میدونی اگر بیام یا نیام چقدر من تو رو میخوام

ای خدا جون نمیـــدهم ... منو تا دست تیغ مژگان یار ابرو کمون ندی .... آقا آقا آقا  ....

یا حسین خوب میدونی من از روز ازل دیوونت بودم ... خبری از هستی نبود من جارو کش میخونت بودم
ای خدا مرغ جانه ما را به جانب کربلا ببر ... به زیارت گه عباس بن علی مرتضی ببر

***

همه رفتن ای خدا ... من نرفتم کربلا ... نروم تا کربلا من با تو قهرم ای خدا ...
یه سوال دارم مگر ... ما دل نداریم ای خدا ...
این خیلی میسوزونه آدمو ....یا مگر جا تنگ بود از بهر ما در کربلا ؟

پس آقا لیاقت نداشتم منو دعوت نکردی ...
یه روز میرفتن میگفتن پولدارا الان میرن ... ماله گداها مال فقیرا نیست ...
آقا فقیرام که همه رفتن باز من نرفتم آقا ...

پس باید در نوکریت خودم شک کنم ارباب ...
زبونم لال بگم دیگه به من نگاه نمیکی حسیــــــــن ...

کی روا باشد گل از ما و گلاب از دیگران ... غم روی ساقی از ما و شراب از دیگران

آقا ... آقا ...  آقا ...

ای خدا جون نمیدهم تا حسینو بر من نشون ندی .... منو تا دست تیغ مژگان یار ابرو کمون ندی ....
بخواهی یا نخواهی آخر یه روز برا دیدنت میام .... تو میدونی اگر بیام یا نیام چقدر من تو رو میخوام

خدایا به آبروی بی بی زهرا ...

ای خدامرغ جان ما را به جانب کربلا ببر ... به زیارت گه عباس بن علی مرتضی ببر

 

علی علی

 التماس دعا دوستان  

 

 

درد بی مادری ...

 

تو اين دنيا چيز ديگه اي ندارم بهش بنازم خانم ... اگر همه ثروت عالم مال من باشه ولي شما منو به نوکري خودتون نخونين گداترينِ گداهام ...
مردم ازتون خيلي چيزا ميخوان ... يکي خونه يکي شفاي
مريض یکی ...
اما من همين که گوشه روضه ات اومدم بسه خانم ...

خانم جان خوب میدونم غلام زياد دارين / اونم چه نوکراي سربه راهي 
اونا که تو دلشون فقط وجود شماست ... اما من چي؟!

تو را بهتر زِ من صدها غلام است 
ولي من جز تو مولايي ندارم


 خسته ام خانم ... تنها امیدم دستای پر مهر شماست

این روزا روی صحبتم نه با میخ دره ... نه با کوچه ... روی صحبتم فقط با آتیشه ... آره با آتیش ... همه حرفم اینه که دل اهل این خونه بحد کافی از داغ رحلت پیغمبر .... نمیتونم ... تاب گفتن ندارم باقیشو !

ولی ميخوام بگم :

اي کاش يکي بود در آن کوچه و ميگفت     اين زن که تو ميزنيش ناموس عليست.

اي خدا باز ديوانه شدم ... سیدم کو ؟ چرا این روزا باز تنهایی مون صد برابر شده ...

چنان از ضرب سيلي رفتم از هوش           که راه خانه را گم کرده بودم

لعنت بر قنفذ که پهلوي مادرم ...
 دستت بشکنه مغيره که  ...

دیگه نای فکر کردن به هیچی رو ندارم ... فقط یه جمله بگم و ادا کردن حقش با شما :

میگن لحظه ای که آقا امیرالمومنین داشتن مادر رو غسل میدادن ... میگن اسما میخوام گوشواره های خانم رو یادگاری برای زینبم نگه داری ... تا معجر خانم رو میزنن کنار تا گوشواره ها رو در بیارن ...
میبینن فقط یه گوشواره  .....

یا امام زمان

آقا جان

آجرک الله

 

همه همصدا بگين ياعلي ...
بچه شيعه جُرم مادرت علي گفتنه ... بگو علي ... عقده هاتو همه رو خالی کن

 

 

محرم حضرت مادر ( س )

من از دیدار رخسار در و دیوار بیزارم
چرا چون بین دیوار و دری پرپر شده یارم

تمام مردمان در خواب و من تنهای بی یاور
کنار خاک یار مهربان خویش بیدارم

پس از تو فاطمه بر من امید زندگانی نیست
ز خاک تیره سر بردار و بشنو درد بسیارم

به خانه غنچه ها هر شب بیادت ناله ها دارند
ز چشم جملگی پنهان سرشک از دیده می بارم

بنازم بر حیای تو که دردت را نهان کردی
ز زخم سینه ات دیگر چسان من پرده بردارم

شکسته قلب من از دیدن گلزخم بازویت
بیاد زخم تو زهرا دو چشم خون فشان دارم

 

التماس دعا
علی علی

 

 

بیاد روزهای بدمستی ...

 

 

مناسبت هاي اين روزا عجيب يادم مي مونه ...

مو به مو ...

لحظه به لحظه ...

آخه اين روزا ديگه چله نشيني مون شروع شده بود براي ...

همين روزا بودش كه خبر اومد چشماشونو باز كردن ...

و من به شوق اين خبر كه نگاه مستانه شون دوباره بروي اين دنياي پست باز شده

اشكها ريختم و ...

نميخوام شيريني سالروز ولادت مليكه ي كربلا رو واستون تلخ كنم

ولي حتم دارم خودتونم محاله اون روزا رو فراموش كنيد ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بي بي جان ؟

 با خودتون درد دل كنم ديگه ...

بي بي جان اون روزا خيال كردم بهمون عيدي داديد نگاه دوباره ي سيدمون و ...

ولي طولي نكشيد كه دوباره اميد هامون ياس شدن

 

بي بي جان :

تاوان كدوم گناهمون همچين مصيبتي بود خانم ؟ 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ـــــــــــــــ

 

ميدونم ادامه ي اين درد دل ... دل نازنين خيليا رو ميشكنه

پس به همين همخواني با سيدمون قناعت ميكنم

 

   علي علي علي حيدر مدد    

 

 

                     پاشیم بریم به کوفه فقط به عشق زینب                     
بیا که سر بزاریم به خاک پای زینب

 
            تو مجلس تو بودن برای من بهشته            
خدا رو سینه من زینب مدد نوشته


                 به درگهت فقیرم به عشق تو اسیرم           
برای غصه هایت عمه خانم بمیرم


           
اسم شما همیشه ورد زبون و لبه              

رو قلادم نوشتی که این سگ زینبه


    
  براي اشک زینب بیا بزن به سینه        
 که غصه دارد امشب ملیکه ي مدینه


         
بانوی بی قرینه پادشه مدینه            

به دست پر عنایت چشان به من ولایه

    

 

مراکه سوخته جانم شراره لازم نیست

 

توسط : چاوش

سلام

بس کن دیگه این حرفای کلیشه ای رو ... تا کی میخوای بیای بگی سیدم پاشو ...

خودت واسه خودت چیکار کردی ؟!

 

جوابیه :

مگو از عقل ما لا یعقلونیم

دچار جیم و نون و واو و نونیم

 علی علی

 

 

 

به سينه هركه تمناي كربلا دارد

هميشه در دل خود روضه اي به پا دارد

كسي كه عشق تو دارد دگر چه كم دارد

بدون عشق تو عالم كجا بها دارد

 

محرم آمد ... ماه غم آمد ...

 

سلام

 

يه سلام غريب و مرگبار !

 

غريبي اش از غربت اربابه و مرگبار بودنش واسه داغيه كه نبودنت  برای سومین سال به دلامون گذاشته

 

باز دوباره هر جا پا ميذاریم حرف از محرمه و همینم دلامونو نقره داغ کرده .

 

حرف

حرف

حرف از ماه خون خدا

 

خواستم بگم حرف از عشق و عشق بازيه ، ديدم نه ...........

 

بعد رفتنت ديگه اين واژه ها غريب شدن .

 

مردن و تباه شدن

 

 مثل خود ما

 

پرچم زديم با گريه ، كتيبه ها رو نصب كرديم مويه كنان ، تا دستمون خالي شد

 

 بيادت اشعارتو زمزمه كرديم به سر زنان

 

ولي تا برنامه هيئت ها رو جويا شديم تازه داغ دلمون  مث این چند سال تازه شد كه

 

اي داد بي داد

 

باز دوباره امسال

.

.

.

 

اونقدر در تلاطم يافتن دوباره ات اين در و اون در زدیم كه همه خيال ميكنن بي خيالت شدیم و خداي نكرده ........

 

سيدم چي بگم ؟

 

اصلا شما بگو به كي بگم ؟

 

جزاينكه بگم در به در شدم .

 

جزاينكه بگم بي تو اين نفس نفس نيست .

 

بي تو دنيا جز قفس نيست .

 

 

نمك محرم شور هيئت ها هروله ي واقعي برا ارباب ..... همه و همه ....

 

چي بگم ؟ به كي بگم ؟ ديگه دل تاب گلايه نداره . ديگه تن تاب ضجه زدن نداره . چشمام اونقدر در طلبت

 

خيره به آسمون موندن ديگه بي فروغ شدن .

 

يادت آتيشم ميزنه .

 

هر دم .

 

 

با هر الله اكبري كه تو اذون هر وعده ميشنوم .

 

خيلي سعي كردم سكوت پيشه كنم . لال بشم . ديگه حرفي از فنا شدنم نزنم .

 

ولي مگه ميشه سيدم ؟

 

 مگه ميشه باهات ضجه زد و نسوخت و نمرد و در به در نشد ؟

 

خدااااااااااااا .............. رئوف ........... كريم .............. رحيم .............. آگاه از درد دل بنده هات ............

 

 بعد رفتنش يا بهتر بگم بعد اينكه ازمون گرفتيش ديگه در مورد اون چيزي ازت نخواستم و حرفي با خودت

 

نزدم . ميدوني چرا ؟ آخه واسه بهبودي اش چله نشستم و نتيجه اش اين شد . ترسيدم ......

 

ولي امروز اومدم سراغ خودت .

 

حسينت معشوقت بود نه ؟ عباست مايه ي افتخارت بود نه ؟ زينب ..... زينبت دردانه ات بود مگه نه ؟

 

دوس داشتي اونجور كه بايد ، با اينهمه قصور و پستي مون لا اقل محرم و براشون درست و خوب اونجور

 

كه در شانشونه عزاداري كنيم نه ؟ دوس داشتي بنده هات حق كربلا رو حتي شده ناقص و شكسته

 

بسته ادا كنن نه ؟

 

خدايا ............. كريم .............. رئوف ................ عالم بالذات .................

 

وقتي سيدمون نباشه

 

چطور

 

چطور

 

چطور

 

مستي كنيم و واسه اون زمين و اهالي مظلومش بميريم ؟

 

 

خودت فرستادي اش .

 

خودت هم ماها رو به مكتب عشقی که اون میگردوندش فرستادي .

 

مكتبي كه درسته نيمكت و تخته نداشت ولی درسی که توش یاد میدادن درس عشق بود .

 

 استاد مكتب ما ، پير عشقمون ، سيدمون ،  نظر كرده ي ارباب بود و يل ام البنين .

 

 

خدايا !

 

 تو مكتب ما همه دو زانو جلو اربابشون مينشستن و درس عشق و نه براي خود نمايي و تزوير

 

كه براي اون امتحان آخريه از بر ميكردن .

 

امتحاني كه توش يه عده رو ميخريدن و يه عده رو ...............

 

حالا حرفم سر اينه كه تكليف اينهمه شاگرد كه يهو چشم وا كردن ديدن استادشون نيست چيه ؟

 

خدا ديگه دوس ندارم باهات تعارفي حرف بزنم.

 

چرا سيدمونو بردي ؟

 

بابا مگه ما تو اين دنيا به اين بزرگي و تو اين عصر غيبت ، جز سيد به كي ميتونستيم اعتماد كنيم كه

 

بخواد ببرتمون اون بالا بالاها .

 

به كي ميتونستيم اعتماد كنيم كه حرفاش مال تو كتاباي تحريف شده نباشه و حرف قرآنتو بزنه ؟

 

تنها شديم

 

سيدم پاشو

 

پاشو ديده گريان كن

 

مو پريشان كن

 

چون بلا پي در پي آمد غم دمادم شد

 

ماه قتل اسم اعظم شد

 

 

بلا تكليفي داره همه رو از پا در مياره . ميدوني چرا بلا تكليف ؟

 

 چونكه نه ميتونيم فراموشش كنيم و بريم سر وقت يه استاد ديگه واسه عشق بازي هامون

 

و نه اينكه ديگه كسي هست كه حرفش حجت باشه و عشقش ثابت شده .

 

خدايا حرفم سر خودمه .

 

 

 من پستم . كثيفم . در به درم .

 

فقط و فقط با يه اشارت سيدت سر به راه شده بودم و  تونسته بودم بيام تا اينجا

 

و گرنه همون موقع ها فاتحه ام خونده بود .................

 

چرا اينجوري شد ؟

 

 

سيدم ، مظلوم من !

 

ديگه تو هيچ حسينيه اي دلم نميشكنه .

 

 ديگه تو هيچ هيئتي از فرط عشق بازي با دردانه ي ارباب نفسم به شماره نمي افته .

 

ديگه جايي جز خلوت دلم براي بد مستي ندارم .

 

جز چهار دیواری اتاقم که با نوای تو حسینیه میشه ...  

 

میدونی چرا ؟

 

آخه دیگه شما نیستی کنارمون

 

آخه شما نباشي كي زنگاز دل ما رو با قداست خودش پاك كنه ؟

 

كي بهمون وعده ي شفاعت بده ؟ همه ميترسوننمون .

 

همه دارن بجا گره زدن دلمون به گوشه خيمه ي ارباب ما رو دور ميكنن .

 

ميدوني چرا ؟

 

 آخه كسي مثل شما نيست كه دستش تو دست ارباب باشه و از ديده هاش براي ما هم بگه ............

 

 

ميدونم اين حرفم خيلي سنگينه .

 

 خيلي بي پرده اس .

 

 ولي از خودتون ياد گرفتم اينطوري حرف زدنو .

 

رك بودنو .

 

سيدم پاشو 

 

اصلا همه ي اين صغري كبري چیدنها واسه اين بود

 

كه بگم پاشو .

 

الان وقت سكوت نيست هم نفس .

 

الان وقت تنها تنها عشق بازي كردن نيست .

 

يا خودت بيا يا منم ببر دل دل نكن .

 

اين تن خسته تاب كشون كشون اومدنو نداره .

 

مستم كن .

 

بي خودم كن .

 

فارغ از اين دنياي دني راهي ام كن .

 

همونجايي كه ................

 

هنوزم ميگم ... بعد گذشت ماهها ...

 

از وقتي رفتي جرات نكردم برم سراغ اون نوا

 

چون ته دلم يه چيزي ميگه كه صبر كنم تا روز موعود دوباره خودت هروله اش كني

 

و من مستانه با نفساي به شماره افتاده ات باهات هم نوابشم .

 

 

غريب مادر خوندن فقط و فقط از زبون شما  لطف داره

 

 

هيچ احدي نميتونه اونطور که باید حقشو ادا كنه

 

 

فقط دعامون كن تو اين محرميه

 

بتونيم دوباره دلمونو گره بزنيم سر زلف آقا علي اكبر

 

و ازشون اذن بگيريم واسه هم ناله شدن با آقا مون

 

حضرت بقیة الله الاعظم( عج )

 

 

التماس دعا

 

 علی علی  

 

 

کنج میخونه ات رو عشقه ...

 

seyed

تو بذار که من بمونم سگ میخونه ات همیشه

دیگه دنیا رو نمیخوام کنج میخونه ات رو عشقه

 

مسلخ خون ....

 

              یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت

             دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

            پس کوچه های قلب  مرا جستجو نکرد

              اما مرا به عمق درونم کشید و رفت

            تا از خیال گنگ رهایی رها شوم

            بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

            شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق

           مرحم به زخم  فاجعه گونم کشید و رفت

           دیگر اسیر آن من دیوانه نیستم

           از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت

 

تو باده خواری را برایم باب کردی ...

 

.... یادش بخیر ....

آن شب كه گفتي يا حسين جانم فدايت

گفتم به خود پيدا شده راه سعادت

تو خواندي و من با نوايت مست گشتم

تو گريه كردي من ز اشکت سبز گشتم
 

من كي پريدن را بلد بودم عزيزم؟

شيدايي و ديوانه بودن را حبيبم؟

تو باده خواري را برايم باب كردي

شبهاي تاريك مرا مهتاب كردي

 

تو مست كردي جان من را با صدايت

عاشق نمودي قلب من را با صفایت

تو با وجودت از گل و از ياس گفتي

 از حيدر و از زينب و عباس گفتي

 

تو اول و آخر نمودي قصه عشق

پروانه سان تفسير كردي قصه عشق

رفتي ولي قلب مرا با خود كشاندي

 با رفتنت هستي من را هم پراندي

 

تو رفتي بي آنكه بداني زير پايت

جاكرده قلب من به سان رد پايت

حالا دگر قلب منم ديوانه گشته

خواهان جام آخرين باده گشته

 

خواهد بگويد ياحسين و جان سپارد

 ديگر قراري بهر اين دنيا ندارد

خواهد كه سقا جام آخر را بريزد

خواهد كه زينب دست قلبم را بگيرد

 

خواهم ز تو يكبار ديگر هم بخواني

يكبار آن سان كز براي خود بخواندي:

يا حسين غريب مادر تويي ارباب دل من / يه گوشه چشم توبسه واسه حل مشكل من

 


 

 

سید غریبم سلام

 

قلاده ساز عشق را ...

گفتم که از جنس وفا ...

.

.

.

همون شعرایی که خودت یادمون دادی .

همونایی که باهاشون طناب دارتو بافتن .

اونائی که روی هر چی کوفیه کم کردن .

به اسم مطهر ارباب و زیر لوای عمه سادات هر جفائی دلشون میخواست با اولاد زهرا س کردن

و هیچ خمی به ابروشون نیاوردن که این سید مظلوم اولاد علیه .

 

سیدم  بازم مثل سابق و همیشه خسته شدم از دیدن دستای خونی و سکوت !!!

چرا هيچي عوض نميشه ؟

چرا اين نوشته ها اين حرفا اين افكار عوض نميشن ؟

 

چرا ديگه جايي نمي نويسن كه آ سيد جواد  .....  برنامه داره ؟

چرا نمي نويسن آ سيد جواد واسه عید غدیر برنامه داره ؟

سوالای تکراری ... گلایه های تکراری ...

اصل چرا رفتی ؟ 

چقدر بشينم اين سي دي ها رو نيگا كنم ... باميد اينكه از این خواب بيدار بشم و ببينم هستي ؟

هروله هات و ميشنوم .

خس خس سينه ات و هم ميشنوم وقتي ميگي :

 

ميزنندم از بلندي هاي صلا  ...

من گرفتارم

گرفتارم

گرفتارم در این تنگی چرا ؟

 

حالا من باید ضجه بزنم که گرفتارم در این تنگی ... در این خفقان ... درین بی کسی ...

خطوط تو چهره ي معصومتو كه حاكي از درده ميبينم وقتي ميگي :

 

خوش آن روزي از اين زندان رهم

سر به خاك پاي آزادان نهم

 

***

 

سيد تو رو خدا پاشو .

 تو رو به علي اصغر قسم پاشو .

تو و خاك ؟ تو سكوت ؟

سيدم پاشو .

پاشو

پاشو

ديگه به كي بگم دردمو ؟

اصلا چقدر ؟ تا کی ؟ تا کی حرفای تکراری مو بزنم ؟

تکراریه ؟ نه بخدا هنو تازه تازه اس داغتون آقا سید !

همه خيال ميكنن كم آوردم .

ديگه ياد شما نيستم . ديگه كمتر در مورد شما مينويسم . ديگه حرفي براي گفتن ندارم .

 واژه هاي درد تموم شدن .

خيال ميكنن :

تا تو رفتی همه گفتند

از دل برود هر آنکه از دیده برفت

و به ناباوری و غصه من خندیدند

آه ای رفته سفر که دگر باز نخواهی برگشت

کاش می آمدی و می دیدی

که در این عرصه دنیای بزرگ

چه غم آلوده جدایی هایی ست

و بدانی که ....

از دل نرود هر آنکه از دیده برفت

 

 به ولله قسم . به گريه هامون قسم . به دل شكستنامون قسم . به هروله هامون قسم .

به لطم زدنامون قسم یه لحظه حتی به اندازه چشم بهم زدن هم که باشه ازت غافل نشدم .

به خون مطهرت قسم هنوز در به در اون جسم بي حركتم كه رو دستهاي ناپاك تشييع شد .

 

سيدم باز هم حرف هميشگي :

 

... تو رفتي ولي داغ تو ماندني است ...

 

  دستم و بگیر هم نفس 

 

یا علی مدد  

 

دیوانگی آموز اگر طالب فیضی ....

 

 

     آتش سینه ام امشب جگری میخواهد

                               این همه درد دلم چشم تری میخواهد

                                                    قصه های شب یلدای فراق من و تو

                                                                           تا که پایان بپذیرد سحری میخواهد

 

 

 

فرا رسیدن میلاد با سعادت امام حسین حضرت ابوالفضل العباس و امام سجاد علیهم السلام را به جمیع عزیزان و محبان خاندان عصمت و طهارت تبریک و تهنیت عرض مینمایم


 

Click Here For Get More E-Mails From Sare2008 Group

منم حسين ابن علي ، پير عشق
كه بسته ام بر همه زنجير عشق

قلب همه صيـد كمند مـــن است
هـــر دل آزاده به بـنـد مــن است

خـانه گرفته عــــرش به زير پـر م
قــوت قـلب علي و كـــو ثــــــرم

قـبله گــه قبلـــه بـــود محضــــرم
بی سرم اما ز دو عالم سرم

 

Click Here For Get More E-Mails From Sare2008 Group


گر جهان را خیمه ای انگاشتی
زیر آن خیمه عمودی داشتی

روح خیمه دین حی داور است
پرچم زیبای آن پیغمبر است

باب آن خیمه علی مولا بود
اصل خیمه چادر زهرا بود

از حسین ار تار و پود خیمه است

بازوی عباس عمود خیمه است

Click Here For Get More E-Mails From Sare2008 Group
 

امید که باب الحوائج کسی رو نا امید از در خونه ش بر نگردونه

 یه آمین بلند از ته دل بگین

 

 

حیف باشد که که تو یار من و من ....

 

در بين آن ديوار و در زهرا صدايت ميکند / حيدر در آن محراب خون يابن الحسن سر ميکند

پاره جگر گشته حسن در طشت خون اي منتقم / با سوزش زهر درون يابن الحسن سر ميکند

اصغر در آغوش حسين در انتظار قطره آب / آخر هم اوي بي زبان يا بن الحسن سر ميکند

قاسم به حسرت مانده وحجله شده تابوت او / ديده حسين جان دادنش يا بن الحسن سر ميکند

اکبر عزيز نوجوان غرق به خون گشته خدا / اما هم او در جوي خون يا بن الحسن سر ميکند

عباس آن سردار عشق صد پاره شد دست و تنش / تيري نشست برچشم او يابن الحسن سر ميکند

رأس حسين بر نيزها مصباح نور است و هدي / رأسش که نه هم جان او يا بن الحسن سر ميکند

طفل سه ساله حسين با ياد بابا ميرود / در ضربه شلاق خصم يا بن الحسن سر ميکند

زينب نهاد آن يادگار در کنج شام بي صفت / گنجي در آن کنج خراب يا بن الحسن سر ميکند

آن سو سکينه مي دود نالان و حيران ميرود / سيلي زده بر او عدو يا بن الحسن سر ميکند

ام الحزينه را زدند در قتلِ گاه عاشقي / ياد حسين است هم رهش يا بن الحسن سر ميکند

عباس نام آور ببين بي جان شده قطع اليمين / زينب شده بي يارو کس يا بن الحسن سر ميکند

بر چادر خاکي او صد خاکيان پا مي نهند / بر عرشيان صد مرحبا يا بن الحسن سر ميکنند

آقا بدان آماده ايم در انتظار انتقام / هر شيعه ای بهر فرج يا بن الحسن سر ميکند

  یابن الحسن روحی فداک متي ترانا و نراك فليس محبوبي سواك   

 

 

   

روزگاری صاحب فتوا شده ابلیس دون
حکم کفـــــرم داده در دارالجنــــون

بر کسی ربطی ندارد من شدم حیـــــدر پرست
هر که ام یا هر چـــه ام انا الیه الراجعـــــــون

 

 کوری چشم دشمنای سید عزیز

عو عو عو           عو عو عو

 


 

باز هم ... یک جمعه بیا و ....

 

 

یا غیاث المستغیثین

 

گفتم چرا قلبم دگر بر تا زلفت گیر نیست؟

سر بر زمین افکند و گفت خود کرده را تدبیر نیست

 

خودم کردم آقا

خودم

..........

                                                            

اشکی به زیر مقدمش انداختم رحمی کند

گفتا که اشک بی ورع در رتبه تاثیر نیست

 

اشکمم ریا کاریه آقا ، بخاطر خودمه ، قربون قدمت آقا ، کدوم ورع ؟

.............

  

گفتم بیا در بر بکش این بنده فرار را

گفتا اگر عاشق شوی کاریت با زنجیر نیست

 

آقا جون منو ول نکن ، سگ روسیاهتو خجل نکن

منو همینجوری بدون امتحان قبولم کن مولا

 که اگه امتحانم کنی رسوا میشم

.............

 

گفتم که دیگر گوئیا افتاده ام از چشم تو

با غم نگاهم کرد و گفت مهدی ز نوکر سیر نیست

 

***

آقا جون بازم با چشم گریون و دست خالی برگشتم .

باز هم همون سر به زیری های بی فایده که در پسشون نه توبه ای هست و نه شرمی .

خودتون گستاخم کردید آقا جان .

بس که دیدید و به روم نیاوردید ..... بس که از خطاهام چشم پوشیدید

 

باز هم منم و یه سری نوشته های پراکنده و جسته گریخته .

 ولی  دلیل این پریشونی ها رو هم خودت میدونی آقا جون .

بازم بگم ؟ دومرتبه ، صد مرتبه ؟ هزار مرتبه ؟

 

...............

 

آره آقا جان :

... باز این دلم هوای میخانه کردی ساقی ...

 

 لابد میفرمایید :

این گوی و این میدون

 در میخونه بازه

 

... قربون نگاه مستانه ات ...

راه میخونه رو بلدم 

 پای رفتنم نیست .

پای ثابت میخونه تون دل از ما بریده و رفته

با هر بار اومدنم به میخونه نبودنش مثل یه پتک محکم میخوره تو سرم

 

دلم برای اللهم ارزقنا .... گفتناش تنگ شده

دلم یا حسین غریب مادرشو میخواد که خیلیا خوندن

ولی با هر خوندنشون هزار زخم به دلامون زدن

آخه اون جملات فقط از زبون سیدم شنیدن داشت

 

تا کی بیام و روزهای نبودنش و سنگدلانه یاد آوری کنم ؟

بگم از یتیمی مون

( آخه یتیم عشق شدن خیلی سنگینه )

بگم از تنهایی مون

بگم از شورهایی که به دل نمیشینن

بگم از دستایی که دیگه .....

بگم از ....

 

نه نه نه

دیگه این حرفا به دردی نمیخورن

فقط میخوام بگم :

 

ولگردم و هر جایی ام ....

ولگردم و هر جائی ام ....

امشب مرا قلاده زن

 

 جان ناقابل منو تو قابل کن آقا جان  

 

 

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ... هرگز ... هرگز ...

 

... درد هایمان دیگر نوشتنی نیست ...

... گریستنی است ...

 

یادمه قبلا ها وقتی بغض داشتم میومدم و مینوشتم ...

و ازتون میخواستم دعا کنید بغضم شکسته شه ...

ولی حالا میخوام دعام کنید که این بغض شکسته تموم شه تا بتونم بنویسم ...

بنویسم اونچه رو که روح همه میخونه ای ها رو به آتیش کشیده ....

... فقط ...

فقط شما رو بخدا ...  یکی به من بگه چرا مینویسن مرحوم سید جواد ذاکر ؟

مگر نه اینکه هرگز نمیرد آنکه دلش .... ؟

 

      او واسطه شد ٬ آموخت چگونه صبر را پیشه کنم...        

 

  علی علی  

 


 

 

در میکده بودم ولی بیرون شدم از غافلی.......

 

در میـــــــکده بودم ولی بیرون شدم از غافـــلی

ای وای از این بی حاصلی            عمر جوان گم کرده ام

پایـــــــان رسد شام سیه آید حبیب منـــــــظرم

اما خــــــــدا حالم ببین من یار را گم کر ده ام

                                 من یار را گم کرده ام                               

 

ای وای از این غوغای دل           وای ازایــــن غوغای دل

 از دلــــبرم هستم خجل  وقت سفر ماندم به گل

     من کاروان گم کرده ام    

 

 نعمت فراوان دادی ام         منت به سر بنهادی ام

امـــــــا ببین نامردیم صاحب زمان گم کرده ام

صاحب زمان گم کرده ام

 

   من عبد کوی عشقم        و         من شاه را گم کرده ام

    آقـــــــا تو را گم کرده ام

 

   بنوشته ام نامه چنین              با خون دل ای مه جبین

اما ببین بخت مرا نامه رسان گم کرده ام

 

شرمنده ام اما بگم :

  آقــــــــــــــــــا تو را گم کر ده ام

 

 

 

 

... سلام و یه دنیا غربت ...

.

.

سلام عزیز دل من دلم برات تنگه شدید 

 نامه نوشتم تا نگی عجب چه بی معرفتید

 بذار همین اول کار خیالتو راحت کنم 

 نمی تونم به سادگی به ماتمت عادت کنم 

 نمی تونم بگم بهت که اینجا خیلی عالیه 

 گلم خودت هم می دونی جات اینجا خیلی خالیه 

  اگه می شد شکسته شه این قفس خائن تن 

 پر می زدم تا نباشه نبودنت غصه ی من 

 صدات نبود تو این سه سال زار و پریشون می شدم 

 شاید یه روزی می رسید از عشق پشیمون می شدم 

 

 نه که صدات از تو نوار آروم جون من باشه /  اگه رگم رو بزنن شعر تو از توش می پاشه 

 

 می گن که خاک ، سرد می کنه داغ عزیز رفته رو 

 می سوزه این دلم هنوز می شماره ماه و هفته رو 

 از وقتی رفتی عزیزم حال دلم دیدنیه 

 بلایی که سرم اومد واسه توام خندیدنیه؟ 

 تو رفتی و رفته با تو روزای قشنگ زندگی

 جواب نداد تلاش من با همه ی دوندگی 

 خسته شدی شاید ازم، نامه داره تموم می شه

 یه کم دیگه حوصله کن عزیزم این یه خواهشه 

 گله ندارم از تو و نگاه پاک چشم تو 

 تموم ترس من اینه روبرو شم با خشم تو 

 

روزی بیاد به من بگی « مثل تو آدم ندیدم / به خاطر رفتار تو کلی خجالت کشیدم » 

 

 ولی بدون جز تو و ارباب تو من کس ندارم 

 دعای تو نباشه من تو زندگیم کم میارم 

 

 ازت یه خواهشی دارم ؛ دیوونه ی روی حسین ! دعایی کن تا برسم منم سر کوی حسین 

 

 یادت نره سفارش منو به مولا بکنی 

 می خوام منم مثل خودت ساده کنی ، گدا کنی

 

خلاصه می کنم برات این تو و التماس من / دعا بکن تا بشکنم مثل خودت زندون تن

 

سبا

 

یا صاحب الزمان ... آقا جان ...

داغ دلم دیدنیه که مرهمش نمیذارین ؟

باشه آقا ... راضیم به رضای خودتون ...

اگه تاوان جیم و نون و واو و نون اینه ...

حرفی نیست ...

 

  علی علی 

 

 

بيام چي بگم ؟

 

چه شود که به چهره ی زرد من نظری برای خدا کنی

 

ماهها از رفتنت گذشته .

... من هنوز زنده ام ؟ ...

نیستی ...

...اما هنوز با منی ...

محرم گذشت ... صفر هم ...

... اما برای منه بی فروغ ...

سر ارباب رفت رو نیزه ... دست سقا قلم شد و مشک آب پاره ... رقیه العطش ها گفت و سنگ و کلوخ خرابه ضجه هاشو شنید ... دستای خالی رباب به سینه اش خشکید ... چشمای بی بی 40 روز خواب به خودش ندید و تو جستجوی پیرهن خونی داداش و دست قلم عباسش کم سو شد ...

لیلا ... لیلا  تو حجله ی قاسمش مویه ها کرد .... علی اصغر به میدون رفت و داغ شنیدن مادر گفتن و به دل رباب گذاشت ... علی اکبر هم نتونست بی عمو تاب بیاره و ...

.

.

.

.

و به رسم تمام مراسمي كه نبودي بينمون ... همه این وقایع تکرار شد و گذشت و هر کسی به زبون خودش بازگوشون کرد ...

ولی نفسم ، تو نبودی که کربلا و مصیبتش رو هروله کنی

تو نبودی که برای دشمن حیدر خط و نشون بکشی :

 

ساقی بت و من بت پرست

میخواره بودم از الست

از لطف مولایم علی

جبریل بر بالم نشست

 

نبودی که زير كتيبه كنار استادت عرض ادب كني ... صحن و مملو از عشق واقعي كني

... روز و شبها پياده رفتم تا كه به مشهد رسيدم ...

سلطان كريم امام رضا ... رحمان و رحيم امام رضا ...

 

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ

دلم يه گوله درده سيدم

نه دیگه نیستی

 

تو نباشی کی محسنيه بخونه :

الا اي مه جبين

نگااااااااااااااااار نازنين

دلم مديون توست

يل ام البنين

يل ام البنين

يل ام البنين

 

... سیدم سر جدت پاشو ...

گفتی ...  گفتی مقتل نمیخونی . گفتی مقتل و کوفی ها نوشتن . اعتباری بهش نیست .

 باشه بیا ... بيا اصلا سكوت كن ... من از چشات میخونم چي میخوای بگی ...

 

سید همه اینا رو که گفتم هروله کرده بودی ....

داد زده بودی ....

با سر و صورت خونی گوش فلک و کر کرده بودی که من دینم اینه .

 ـــــــــــ  ولی مشتی ، حرف رفتن نزده بودی  ـــــــــ

هیچ وقت نگفته بودی که قراره هم گریه هاتو ، جا بذاری و تنها تنها بری مهمونی ارباب .

 

پاشو

پاشو نفسم پاشو با هم کفر بگیم

پاشو با هم درد بکشیم

 

پاشو با هم هروله کنیم :

 

اگر میگم سگ حسین هستم و عوعو میکنم

بازم میگم ، حرفمو پس نمیگیرم

عو عو عو .................. عو عو عو

 

میدونی که چرا امشب باز زدم تو خط جنون ؟ میدونی و دم نمیزنی .

میدونی و دلم و مرهم نمیذاری .....

امشب دوباره فیلم و دیدم

... اره غسالخونه رو ...

امشب تکرار بی رحمانه ی همون شبیه که نگاه خیره و بی فروغت برای همیشه رو این دنیای کثیف بسته شد ... همون شبی که تو به معشوق رسیدی و منو با یه دنیا در به دری تنهام گذاشتی تا روزی هزار بار بمیرم و زنده بشم ...

بازم بگم امشب چه شبیه ؟

امشب حال و هوای همون شبیه که سجاده خیسم برای همیشه بسته شد و دستای نیازم که برای شفا گرفتنت به آسمون بلند شده بود حلقه شد دور زانوهام و دیگه جز برای اومدن به پیش تو به آسمون بلند نشد ...

همون شبیه که دلم غل و زنجیر شد و خزید یه گوشه سینه ام و رسوایی ها شروع شد ...

یه بغض فرو خورده و یه یاد و یه صدا و یه نگاه که روزگارمو به آتیش کشید .

 

آتیش چه آتیشی ...... سوختن چه سوختنی

 

سیدم تنهای تنهام

رسوای رسوا

شیدای شیدا

 

***

هر چی نوشتم و هر چی گفتم و هر چی ضجه زدم کسی راز دلم و نفهمید . میدونی چرا ؟

 آخه .....

بازم نقطه چین . بازم بغض فرو خورده . بازم سکوت .

از من سکوت از شما عنایت و شفاعت

 

 علی علی نفسم  

 

 بارها این دل به جرم عاشقی

 زیر سنگینی بار غم شکست

هم نفس درد دلم بسیارست

من تو را آسان نیاوردم بدست

 

 

زینب خدای عشق است ... چون و چرا ندارد !

 

 

فقط همینو میتونم بگم :

بی بی زینب س دیشب بعد رسوا کردن اون ملعون تازه یادشون افتاد که رو تل چی دیدن ...

بسوز با عمه ی سادات

چی بگم دیگه ؟

------------------------------------------------------------------------------------------------------

بهتر ز حسین در دو سرا نیست نگردید

با سوز تر از کرب و بلا نیست نگردید

 

جز کرب و بلا و حرم گوشه به گوشه

در هیچ کجا شور و صفا نیست نگردید

 

بیمار جنونیم و دچار تب عشقیم

جز ذکرحسین هیچ شفا نیست نگردید

 

تا بین الحرمین مکه عشق است

در وادیه مکه و منا نیست نگردید

 

آن خلد برینی که خدا ساخته از عشق

جز کرب و بلا هیچ کجا نیست نگردید

 

تا ما همه عبد رخ دلجوی حسینیم

گشتن پی معبود روا نیست نگردید

 

***

 

کی میتونه این صدا و این جمله رو فراموش کنه

همه ردم کردن تو ردم نکردی آقام آقام آقام

کی میتونه ؟

....................................

......................................................

................................

دلم نمیاد جای نقطه چین ها رو پر کنم .

آ سید این بچه هایی که میان اینجا تو این میخونه به ولله به یه عشقی میان

جان بی بی ام البنین شفاعتمونو جلو ارباب بکن که شاید تا اربعینش

قلاده رو بندازه دور گردنمون

آقا !

جان رقیه ات یه نظر

جان علی ات

جان داداش عباستون یه گوشه چشم آقا

 

بازم بگم ؟

بازم اعتراف کنم ؟

باشه مولای من

 

میدونم بدم ولی

من به خدا زینبی ام

بی بی زینب میدونن

من گدای هر شبی ام

 

 

 

عرفه ...

 

 

(یا ایها الذین ءامنوا علیکم انفسکم)

ای کسانی که ایمان آورده اید بر شما باد توجه به خودتان

سوره مائده آیه ۱۰۵ 

 

 

صحرای عرفات نمادیست از روز رستاخیز ، رستاخیز روز حسابرسی اعمال است.

رسول اکرم(ص) فرمودند:

 (حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا)

به حساب خود رسیدگی کنید قبل از اینکه به حساب شما برسند

(غررالحکم و دررالکلم)

 

 

بنابراین روز عرفه و صحرای عرفات بهترین زمان و مکان برای خانه تکانی دل

و تسویه حساب با خویش می باشد. 

اما این بدان معنا نیست که کسی که در این روز بزرگ در عرفات حاضر نیست

از حضور قلبی هم دریغ نموده و از اعمال این روز

که همانا اقرار به گناهان و طلب بخشش است غافل شود

 

سرزمین عرفات و روز عرفه ناخودآگاه برای من یادآور سفر حزن آلود ابا عبدالله به سرزمین نینوا و یادآور کوفیان بی وفا و جفاکار می باشد ، روزی که حضرت سفر از کعبه گل را ( حرم امن الهی ) به قصد سفر به کعبه دل (کربلا) رها کرد 

فریضه ای که باعث شد امام سفر حج را و فرض دیگر را نیمه تمام گذاشته و به خواندن دعای عرفه  اکتفا کند و با علم به عقوبت آن سفر، راه عراق را در پیش گرفته و تاریخ ساز مکتب اهل البیت و اسلام شود.

 

قطعه ای از زمزمه های عاشقانه اربابمان حسین(ع) با معبود خود در روز عرفه :

خداوندا!

اجازه فرما تا دمى چند در برابرت به زانو درافتم و قطراتى از اقیانوسِ جان، نثار بارگاهت نمایم.

خیال دورى راه تا درگاه جمالت خسته و فرسوده‏ام کرده است.

از گِل آدم شنیدم بوى تو ، راه‏ها پیموده‏ام تا کوى تو

 

عرفه روزیست که زائران آن دیار باید آنچه دارند و ندارند ، آنچه بودند و نبودند را در طبق اخلاص ریخته

 و با صراحت به بد و خوب اعمالشان معترف باشند

و هر شخصی ابتدا خود را از رذائل اخلاقی تخلیه می کند

 سپس به فضائل اخلاقی مزیّن می شود تا مقبول پروردگارش قرار گیرد. 

یکی از اسرار حج ترک ما سوای خدا و طلب خداوند متعال است.

حج فرصتی را پیش می آورد که انسان با وارسته شدن از امور دنیوی

به معنای واقعی مظهر تجلی حق باشد.

وقوف در عرفات، بمنزله تلاش برای اخذ پذیرش  می باشد.

عرفات از بهترین مکانها براى استجابت دعاست

و بهترین دعاها در آن مکان دعاى معروف ابا عبدالله الحسین ( علیه السلام )

و امام زین العابدین ( علیه السلام ) در آن روز است .

 

 

نقل است که:

وجود مبارک حضرت بقیّة الله، حجة بن الحسن ـ عجّل الله تعالی فرجه الشریف ـ

هر سال در مراسم حجّ حضور دارد و در عرفات و منا حاضر است.

 

***

 

بارالها اکنون که توفیق حضور در سرزمینی را که بهترین بندگان در گاهت" انبیا و اوصیا "در آن گام نهاده

 و بر تربت این مکان شریف سر به سجده نهاده اند

و اشکها ریخته اند را نصیب این حقیر سراپا تقصیر ننموده ای 

عاجزانه از درگاه جود و کرمت می خواهم که لا اقل مرا  نیز درجه ای از قربت ببخشایی

و بدیها و رذایلم را بیامرزی!

و توفیق انسان بودن و انسان زیستن را به این بنده گنهکارت اعطا فرمایی!

آمین

 

التماس دعا

علی علی

 

 

یک جمعه بیا و امتحان کن ما را

 

 

 مولاي غريبم 

 

تنهاترين من

 

حال زار و پریشانم را به چه توصیف کنم ؟

 

دل بی تاب و غمزده ام را به چه چیز تشبیه کنم ؟

 

بدن بی جان و خسته ام را به کدامین شانه تکیه کنم ؟

 

به در کدامین خانه بروم ؟

 

جز خانه ی تو ؟

 

دل بی تاب و پریشانم را با چه چیز آرام کنم ؟

 

جز با وجود تو ؟

 

پریشان حالیم را ، دل بی تاب و وجود یخ زده ام را ، برای که توصیف کنم ؟

 

جز خودت که از حال و روزم خبر داری

 

جز خودت که میدانی در دلم چه میگذرد

 

به کدامین دیار سفر کنم ؟

 

جز دیار خودت ؟

 

 

براي فرج آقا صلوات بفرست...

 

 

دیگران خود را سگ درگاه او دانسته اند


ریسمان عشق او بر گردن خود بسته اند


من ولی خاک کف پای سگش هم نیستم


وای بر من ، من به فکر سرور خود نیستم

 

 

امروز میخوام ، به رسم مردای زمونه

 

که مردونگی رو از آقاشون حیدر کرار امیرالمونین ع  به یادگار دارن

 

برای همه 

 

حتی کسانی که دارن بذر دشمنی و کینه میکارن  دعا کنم

 

خدایا دستان ما رو به صریح شیش گوشه ی آقامون برسون

 

 

اللهم عجل لوليك الفرج

  شادي روح سيد مظلوممون هم صلوات حيدري 

 

 

 

 

صنما شیدای توام در عشق رسوای توام بر من نظری کن
من اسیر خال توام در کوی تو پامال توام  بر من گذری کن

سر راهت منتظرم در کوی غمت در به درم  عزم سفری کن
دل و جان شد دوزخ غم از آتش بیداد و ستم بر پا شرری کن

امشب ای دیوانه ی دل سر خوش به طربخانه ی دل دیوانه گری کن
 ز غمت دیوانه شدم آواره ی میخانه شدم از جام تو مستم

سگ پست کوی توام آشفته چو گیسوی توام بی پا و سرستم
یا بکش یا دانه بده داد دل دیوانه بده در دام تو هستم

به سر زلف تو قسم یک دم سر کوی تو صنم پیمان نشکستم
 سگ درگاه تو منم عبد رخ ماه تو منم جانانه پرستم

به نگاهی از بر من ای ماه من ای دلبر من بردی دل و دینم
 تا نبینم روی تو را خال رخ دلجوی تو را از پا ننشینم

به گلی گر می نگرم حسن تو بود در نظرم غیر از تو نبینم
تا نیایی در بر من دستی نکشی بر سر من محزون و غمینم

یا اباصالح مددی معنی الله الصمدی  زیبای خدایی
یا اباصالح مددی مظهر الله احدی  عشق دل مایی

یا بکش

یا بکش

یا بکش یا دانه بده

یابن الحسن آقا

یا بکش یا دانه بده

نه نه نه بذار اینجور بگم :

آقا قهر نکن ... قهر نکن ... قهر نکن با من درد آشنا

قهر نکن ... میدونم دلتونو شکستم آقا

ولی شما قهر نکن

 

یا بکش یا دانه بده

فقط قهر نکن آقا

قهر نکن با من درد آشنا

که گدایم گدا
 

یا بکش یا دانه بده

داد دل دیوانه بده

داد دل دیوانه بده

آقام آقام آقام

 

 آجرک الله آقا جان  

 

 

 

سلام

همیشه که نمیشه من بیام و بنویسم

کلی حرف تو دلم بود واسه این عکسه !

ولی دلم گفت بذار این همدلا بیان و حرف دلشونو بزنن ...

منتظرم

 

علی علی

 

 

آقا ؟ آقا ؟ قهر مکن با من درد آشنا

 

حرم امام رضا (ع)

 

اومده بودم بگم :

میلاد شمس الشموس شهنشه طوس  آقا علی بن موسی الرضا ع مبارک

ولی دیدم بلد نیستم اینجوری خشک و رسمی تبریک بگم

یعنی یاد ندارم سیدم چنین تبریکی گفته باشن ...

زبون عامیانه ی دل کارساز تر از هزار تا صغری کبری چیدنه

من اینجا یه خادم بی مقدارم  !

پس به رسم صاحب میخونه باید عمل کنم

میدونم دل همدلامو شب عیدی خون میکنم

ولی

ولی بذارید برسم خودش با آقامون حرف بزنم :

 

رو چو به ایوان طلا میکنم

ناله کنان رضا رضا میکنم

آقا ؟

آقا ؟

آقا ؟

قهر مکن قهر مکن قهر مکن با من درد آشنا

اذن دخولی

که گدایم

گدا

آقا ؟

قهر مکن

 

 

 

میلاد اقام امام رضا ع ...

اون اقای کریمی که تا بحال هر وقت به خودم جسارت بردن اسم نازنینشونو دادم

دست رد به سینه ام نزدن

الا یه مورد ... که اونم میدونم از بی لیاقتی خودمه ... !

اگر نه اون اقا اونقدر کریمن که اگه کسی اسم یگانه خواهرشونو جلوشون بیاره

دست رد به سینه کسی نمیزنن ...

 

یابن الحسن !

آقا جان خودم میدونم نمک خوردم نمکدون و شکستم آقا

... ولی به احترام این بزرگواری که ریزه خوار خوانش شدیم

 یه نیم نگاه به دل خسته ی این بچه ها بنداز نه من ...

 

اقا من بد !

... شما اقایی کن روی این خادم پست و زمین ننداز امروز ...

اقای مهربونم امروز میخوام با تموم همدلام با شما تجدید پیمان کنیم

و خودتونو واسطه قرار بدیم تا از  شاه طوس برات کربلامونو  بگیرید ...

روی ماه شما رو که زمین نمیندازن ...

پس زمزمه های عاشقانه این جمع و ( نه من رو سیاه و ) بشنو اقا :

... ما به اینجا نه پی جاه و مقام امده ایم آقا ...

 

 

اللهم رب النور العظيم و رب الكرسي الرفيع

اي پروردگار نور عظيم و اي صاحب جايگاه رفيع

اي خداي درياي جوشان و اي فرستنده‌ي تورات و انجيل و زبور و اي نازل كننده‌ي قرآن بزرگ

 

 

يا رب الملائكه المقربين و الانبيا و المرسلين

كمكمون كن! خداوندا! ياريمون كن ، ميخوایم به محبوبت درود بفرستیم، اما نميتونیم.

كوچیكتر از اونیم كه سلاممون عظمت درگاهش رو لايق باشد.

 

 

اللهم بلغ مولانا الامام الهادي المهدي

خدايا! سلام اين كوچكترين و درود جميع زنان و مردان مومن رو در شرق و غرب عالم

به محبوب ما برسون. نه به پيمانه ما كه به ميزان خودت ، به وزن عرش اعلات.

خدايا! ياريمون كن، اومدیم امروز عهدمونو با مهدی فاطمه س تازه كنیم.

و نه تنها امروز كه تا گاه مردن هر روز.

 

 

اللهم اني اجددله في صبيحه يومي هذا

خدايا! ما رو از يارانش قرار بده . سعادت رو يارمون كن كه از شتاب كنندگان به سويش باشیم

و تو ارادت به حضرتش از پيشروان . یعنی میشه ؟

خدای مهربونم! ميدونم كه خواه يا ناخواه دعوتت و لبيك خواهیم گفت و ميدونم كه مرگ حقه

اما چه كنم اگه مرگ ميان ما و دلدار حايل بشه

چجوری فراقش و تاب بياریم ؟

خودت ياريمون كن.

 

اللهم ان حال بيني و بينه الموت الذي جعلته علي عبادك حتما مقضيا فاخر جني من قبري موتزرا كفني شاهرا سينفي مجردا قناتي ملبيا دعوه الداعي في الحاضر والبادي.

خدايا! اگر بين ما و يار جدايي بیفته ...

ما رو درياب 

 

 

يا محيي الموت و مميت الاحيا

خدايا! زندمون کن در حالي كه كفن بر كمر بسته و شمشير از نيام كشيده و نيزه‌ افراشته باشیم.

پروردگارا! روي چون ماهشو نشونمون بده  .

اون پيشوني درخشان چون خورشيد رو ازمون مخفي مكن.

خداوندا! مهدي ما را برسان، تك سوار غريب را از غربت برون آر. خداي من! در امر فرجش تعجيل كن .

 

 

و اوسع منهجه واسلك بي محجته

ما رو در راه مهدي عج بميران كه تنها آرزومون همينه. یعنی مي‌شه؟

 

 

ظهر الفساد في البر و لبحر بما كسبت ايدي الناس

خدايا! دنیامون بدون آقا  ويرونه . اين و خودت گفتي و كلامت حقه .

 

نميخواي دنیا رو با وجودشون آباد كني و بندگانت و به وجودش زنده؟

 

فاظهر اللهم لنا وليك

محبوب ما رو برسون كه تنها پناهمونه

اي خدا! غير از آقامون ياوري نداريم تو این دنیای پر از دوز و کلک.

یا ارحم الرحمین

فرج مولامونو نزدیکتر کن ...

 

 

خوب حالا که پيمانمونو با محبوب تازه كردیم ، احساس سبكي ميكنم 

 دلم اگرچه اشوبه ولی باز به سوي دلدار پر ميكشه.

آيا آقا بر اين عهدنامه ، بر اين سند عشق، مهر تاييد میزنن ؟

آقا سید شما شافعمون باشید ...

مثل همیشه خودتون ...

ولی وقتی یاد فرمایش دلنشین خودشون میفتم دلم گرم میشه :

 

انا غير مهملين لمراعاتكم و لاناسين لذكر كم

دلگرم ميشم، بيشتر عاشق ميشوم و فرياد ميزنم :

  العجل، العجل يا مولاي يا صاحب الزمان 

 

 

پستم و کثیفم و غرق گناه و رو سیاه ...

 

 این چشم ها همه را می بیند الا آن که را که باید ...

 

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌كنم …

گفتی: فانی قریب
     .:: من كه نزدیكم (بقره/۱۸۶) ::.

 

 

گفتم: تو همیشه نزدیكی؛ من دورم … كاش می‌شد بهت نزدیك شم …

گفتی: و اذكر ربك فی نفسك تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
     .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد كن (اعراف/
۲۰۵) ::.

 

 

گفتم: اینم توفیق می‌خواد!

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لكم
     .:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/
۲۲) ::.

 

 

گفتم: معلومه كه دوست دارم منو ببخشی …

گفتی: و استغفروا ربكم ثم توبوا الیه
     .:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه كنید (هود/
۹۰) ::.

 

 

گفتم: با این همه گناه … آخه چیكار می‌تونم بكنم؟     

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
     .:: مگه نمی‌دونید خداست كه توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌كنه؟! (توبه/
۱۰۴) ::.

 

 

گفتم: دیگه روی توبه ندارم ...

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
     .:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/
۲-۳ ) ::.

 

 

گفتم: با این همه گناه، برای كدوم گناهم توبه كنم؟ 

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
     .:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/
۵۳) ::.

 

 

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
     .:: به جز خدا كیه كه گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/
۱۳۵) ::.

 

 

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این كلامت كم میارم!

آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌كنه؛ عاشق می‌شم! …  توبه می‌كنم

گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
     .:: خدا هم توبه‌كننده‌ها و هم اونایی كه پاك هستند رو دوست داره (بقره/
۲۲۲) ::.

 

 

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرك     

گفتی: الیس الله بكاف عبده
     .:: خدا برای بنده‌اش كافی نیست؟ (زمر/
۳۶) ::.

 

 

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیكار می‌تونم بكنم؟

گفتی:یا ایها الذین آمنوا اذكروا الله ذكرا كثیرا و سبحوه بكرة و اصیلا هو الذی یصلی علیكم و ملائكته لیخرجكم من الظلمت الی النور و كان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد كنید و صبح و شب تسبیحش كنید.

او كسی هست كه خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریكی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن . خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.

 

ولی اونقده پستم

که با اینهمه دری که خدا بروی بنده هاش باز کرده

بازم بهونه واسه جاری کردن اشک صاحب الزمانم دارم

خاک به سرم

 

 

 

ز هر چه غیر یار استغفرالله ...

 

 

سلام 

امشب مثل خیلی از همدلای میخونه ات دلتنگ بودم و در به در .

تمام وجودم لبالب شده بود از دردی که بی درمونه .

همه ی زوایای این زندون لعنتی امشب منو به مسلخ تو برده .

باز همون نگاههای خیره ... همون نفسای بریده ... همون نم اشکی که گوشه ی چشمت ....

ولی صدات

یا ضامن آهو ... یا امام هشتم ... آقا

خسته شدیم از بی صاحبی

هر چی گوش کردم بشنوم نشنیدم

 کسی نگفت ...

تو نبودی و کسی هم نگفت

بناچار باز اروم اروم زمزمه کردم :

 

دلم امشب تنگ است 

 تنگ چشمان پر از مهر و سراسر عشقت 

 تنگ آن نای پر از زمزمه ات و صدایت که غریب است هنوز

جان به قربان نفس های پر از درد   و گلوی زخمت 

 بستر سرد جدایی به کدامین ساعت

 همه ی هست مرا ویران کرد ؟

 

گل من ...

جان ز تنم رفت همان لحظه که تو

جان به آغوش ملک بسپردی

 و بهارم خشکید

به همان خس خس آخر که ز حنجر برخاست 

 نفست بوی حسین داشت در آن اشهد اخر به علی  

 

عمر من ...

 فکر نکردی دل من تاب ندارد , ز غمت میمیرد ؟

روز من رنگ شب است و شب من بی مهتاب

آسمانم ابریست

 و تو بوی باران

و همان یاد نگاه تو , مرا خواهد کشت

 که چه مظلوم به بی رحمی و حرمت شکنی ها نگریست 

 

همه ی هستی من ...

روز ها می گذرد

و برایم به نشانت سنگیست

که شده سنگ صبورم به جوانی و غریبی

 قلب من می شکند

و تو خود می دانی که غمت , سخت گران است

و من میمیرم

 به تمام صبری که تو یادم دادی .

دل به یادت دادم

 نفسم تنگ شد و بند آمد 

 باورم نیست هنوز 

که تو رفتی و نمی آیی باز 

 شده ام بیگانه با جهان بودن

 

 

ای همه زندگی ام ...

 نیست باور من را

که من و تنهایی - عاقبت خانه نشین و تو سفر کرده از این دنیایی

دست دلتنگی ام اینک , میزند چنگ بر آن پرچم سبز !!!

که ندارم آرام

و جگرسوز نشینم سر .....ت

 به خیالم که نشسته ای مرا رو در رو  

  میکنم درد دل و از عطش دیدن تو

بی تابم !

 

هم نفس ...

 موج مظلومیت و غربت تو , کشتی صبر مرا میشکند

که تو را هیچ کس از روح بلندت نشناخت 

 کاش یک بار فقط ... کاش یک بار فقط ... درد دل میگفتی

تا نگیرم آتش

 ز شرار ظلمی که تو را دلخون کرد

 

ولی تو ...

 راه ز بیراهه نهان می کردی 

 که نفهمند دلت پر درد است

و چه آرام گذشتی به شبی

 از همه تاب و تب دنیایی

و نهادی به جوانی , آرزوهایت را

همه ی دلخوشی ام ...

غم چشمان تو را با همه جان می خواهم

غربت اشک تو در حلقه ی چشمانت را

و تپش های دل بی تابت

که تب عشق تو را معنا کرد

و مرا درس محبت آموخت 

 

 

گوشه ی میکده خلوتکده ی طاعت ماست

 

 

سلام

چند وقته که لیاقت قلم زدن تو میخونه رو ازم گرفتین آقا جون .

منکه خودم میدونم پستم و کثیفم و غرق گناه و رو سیاه

ولی همونجور که خودتون آبروم دادین انتظار داشتم خودتونم حفظش کنید 

همین الانشم شاید به برکت اشکایی که چند روزه بی محابا جلو هر کسی و هر جا میریزم

 عنایت فرمودید که بیام و بگم غلط کردم ...

آقا ؟

غلط کردم !

اقا جون منکه میدونم شما غايب نيستین و پرده به چشمهاى منه

 ولی نمیدونم چرا باز با بی حیایی هر چه تمام اومدم و ندای الغوث و الامان سر دادم 

و باز میگم اقا پس کی میاین ؟ 

 

بعد با خودم میگم :

كی صادقانه دست ‏به دعا بلند کردم و مخلصانه شما رو طلب كردم و جواب نگرفتم ؟ 

شما رو طلب میکنم و ديگران رو هم

تا زمانیکه چشم به ابواب چند گانه دارم ، دستم به دامان شما نمیرسه که هیچی

 رسوا تر هم میشم اقا جون .

... حقمه ... 

به ولله حق نوکر بی معرفت چشم سفیدی چون من بیشتر از اینم نیست اربابم ...

 

 منم مثل خیلیا دیگه شما رو طلب مى‏كنم 

 اما نه به خاطر خودتون 

 كه براى وصول به حاجات خودم ...

صدا تون مى‏كنم - با تضرعى جانسوز و جگر خراش - اما چه سود ؟

 

نیومدم خودمو بزنم به مظلومیت و باز سرپوش بذارم رو اعمال شرم اورم

... نه به اسمتون قسم ...

فقط اومدم بگم : 

محبت میخوام اقا محبت

اومدم قسمتون بدم به اون لحظه ی عموتون ابوالفضل که یه لشگر مارد و تشویق میکردن

و یه بی بی سه ساله رو تل میگفت : عمو بزن - که محبت بدین بهم .

... همین ...

چی بالاتر از اینکه محبت شما رو تو دل داشته باشم ؟

میدونم اگرم تا حالا در این خونه موندگار شدم و آبرومو خریدید

فقط واسه خاطر گریه های گستاخانه ام واسه مادرتون بوده وگرنه من کجا و میخونه کجا ؟

اصلا من کجا و بردن اسم قشنگ شما کجا ؟

 

یه جا خوندم نوشته بودش :

ساقى اين بارگاه، به ظرفيت و جام همت مهمان مى‏نگرد، محبوب، به ظرفيت دل محب نگاه مى‏كند

اِنّ‏هذه القلوب اوعية و خيرها اوعاها.

همونجا فهمیدم که چه خاکی به سرم شده و کل دنیا دور سرم چرخید .

 گفتم فاتحه ام خونده اس . اگه جام ما رو نگا کنید که پر از معصیته

 دیگه جایی واسه عنایت نمیمونه 

ولی باز این دل لعنتی زد تو خط بی حیایی و گفت یه بار دیگه بخواه !!!

 

ولی این یه مورد و دیگه خودتونم ازش خبر دارید که :

يكى به هواى بهشت واسه مصيبت‏حسين (ع) اشك مى‏ريزه 

يكى به مصيبت‏ خودش گریه میکنه

 ولی خودتون شاهد که اشک و زاری ام واسه جدتون ماورای اشکای دیگه اس .

فریاد وا اخای جدتون دیگه جگر سنگم خون میکنه . الحمدلله هنو سنگ نشدیم

و صد الحمدلله با عنایتا خودتون بی نصیب نبودم ...

 

بازم میگم :

 آقا شما دست‏ نيافتنى نيستین ، دستهاى ما بسته است

 پاهای ما به غل و زنجیر بی معرفیت و معصیتمون بسته است و نمیایم سراغتون 

 شما در پرده غيبت نيستید ، پرده بر چشمهاى ماست 

 و اونچه ما رو از زيارت روی ماهتون محروم مى‏كنه ، غيبت شما نيست ، غفلت خود ماست

 

دیگه هر چی از بی معرفتیم بگم کم گفتم اقا جون

 قربون اشکای مظلومانه تون آقا :

هرچند دل کثیف من قابل شما نیست اما اقا جان شما که میتونید با یه نیم نگاه قابلش کنید 

 این نیم نگاه و از من مسکین دریغ نکنید

 

یا به یاد همون حرف همیشگی مون :

ما را که به هیچ می فروشند

ارباب نمیخری غلامی ؟

 

 

بازم واسه زدن حرف دلم دست به دامن دردونه تون آقا سید شدم :

اگه بدونم که کجاست

عزیز من خونه ی تو

جون میذارم تا ببینم

نگاه مستونه ی تو

مردم از انتظار تو

امروز و فردا میکنی

یه روز میاد که کشته ی

منو تماشا میکنی

 

 

 

  اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِيِّكَ الْفَرَج  

همین !

چی بگم دیگه ؟