روزهای هجر را گذراندیم و زنده ایم

ما را به سخت جانی خود این گمان نبود !!!

 

سلام ...

همدلای عزیز حرفی برای گفتن نمونده ... یعنی حرف زیاده ... کلمات کم آوردن ...

 

  دلمون برات تنگه سید

 

همین

چی بگم دیگه ؟

 

***

 

آن شب كه گفتي يا حسين جانم فدايت

گفتم به خود پيدا شده راه سعادت

تو خواندي و من با نوايت مست گشتم

تو گريه كردي من ز اشکت سبز گشتم
 

من كي پريدن را بلد بودم عزيزم؟

شيدايي و ديوانه بودن را حبيبم؟

تو باده خواري را برايم باب كردي

شبهاي تاريك مرا مهتاب كردي

تو مست كردي جان من را با صدايت

عاشق نمودي قلب من را با صفایت

تو با وجودت از گل و از ياس گفتي

 از حيدر و از زينب و عباس گفتي

تو اول و آخر نمودي قصه عشق

پروانه سان تفسير كردي قصه عشق

رفتي ولي قلب مرا با خود كشاندي

 با رفتنت هستي من را هم پراندي

تو رفتي بي آنكه بداني زير پايت

جاكرده قلب من به سان رد پايت

حالا دگر قلب منم ديوانه گشته

خواهان جام آخرين باده گشته

خواهد بگويد ياحسين و جان سپارد

 ديگر قراري بهر اين دنيا ندارد

خواهد كه سقا جام آخر را بريزد

خواهد كه زينب دست قلبم را بگيرد

خواهم ز تو يكبار ديگر هم بخواني

يكبار آن سان كز براي خود بخواندي:

يا حسين غريب مادر تويي ارباب دل من يه گوشه چشم توبسه واسه حل مشكل من

 

------------------------------------------------------------------------------------

 

دیدی ای حافظ که کنعان دلم بی ماه شد ؟

عاقبت با اشک غم کوه امیدم کاه شد

گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ، ولی..

یوســف من تا ابد هم نشـین چاه شد

 

یا امام هشتم  !

خودت شاهد باش آقا جان

... خودت شاهد باش که چی به روز و روزگارمون اوردن  ...

آره من یه یاغی ام . یه ادم ناسازگار

وقتی تمام دلخوشی های یه ادم و ازش بگیرن

دیگه چیزی برای باختن نداره

 

یـــــــا حسیـــــــــن

ادرکنــی اربـــــاب جــــان