تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقيست ...
سالها گذشت ... سالهايي كه فقط عاشقات فهميدن چجور گذشت ... پُر از بي قراري و انتظار ...
مَشتي بعد اينهمه سال لعنتي ، تازه باورم شد که ديگه برنمي گردي ...
فهميدم مرگ يعني چي!
مرگ مرگه ... وقتي رفتي زير خاك يعني همه چي تمومه ...
تا همين پارسالا باور ميکردم تو که هميشه كنارموني / ولي حالا ... حالا ديگه باورم شده كه نيستي
سيد مگه قسم ندادم، مگه نگفتم اگه بري ...
اي بابا ... اينهمه ساله دارم ميگم و ميگم و ميگم ...
اينهمه سال گذشت ... فك ميكردم صورتمو باسيلي سرخ نگه داشتم ...
اما هرکي منو ديد ...
هرجا رفتم به ياد تو رفتم، هرجا بودم به خاطر تو بودم ...
سيد هر جاي قم و كاشون و اصفهان كه رفتم رد پاتو ديدم
تو روزاي اوج بيماريت که بودي به همه چي فکر ميکردم جز به جدايي ... جز به نبودنت ... جز به نداشتنت
اگه اسم نوكر رومونه ... همه از بركت وجود توئه سيد ...
ذکراي طوفانيمون، شور حسنيمون، هروله با ذکر بين الحرمين ... اي داد بيداد ...
نميدونستم همه اينا مقدمه رفتنته سيد ...
هنوزم يا حسين غريب مادرتو در حد همون چند تا كلمه زمزمه ميكنم ...
آخ به كي بگم كه تا گفتي : چو در دل دارم تمناي کربلاي حسين .... یاد نای بریده تو و اربابت افتادم ...
بماند ... بماند برا دل در به در خودم ...
اومده بودم بگم : سيد اينبار نمي گم منتظرتم برگردي ...
اينبار تو منتظر من باش ...
... ميام ... بي تو نميشه زنده بود