هم نفس
دوباره یه نیمه شب بارونی و بیقراری های این خادم در به در
هنوزم بعد گذشت اینهمه روز و ماه و سال / داغ دلم تازه تازه است ...
عكستون روبرومه و صداي هروله هاتون بي هيچ واسطه اي تو گوشم پيچيده
عطر خوش سيدي تون با همون یه نصفه شال يادگاري كه از دور دست ها بهم رسيده
فضاي معنوي خلوتم و صد چندان كرده
و اشكهاي بي امونم ...
آره آقا !
باز قصه ي دربه دري و دلتنگيه ... باز قصه ي روزي هزار بار مردن و زنده شدنه ...
نه ...... نه ........ روزي هزار بار مردن نه ، لحظه اي هزار بار مردن و زنده شدن .
چنان مردنی که ماههاست سکوت کردم و حتی دستمم به قلم نمیره بیام و چیزی بنویسم ...
آخه بیام بگم چی ؟ بگم شما رفتی و ما هنوز ...
اومده بودم باهات درد دل كنم ولي يه آن خیلی چیزا رو یاد اوردم و لال شدم ...
اومده بودم از دلتنگي هام بگم ياد دلتنگي هات افتادم .
اومده بودم از غم و غصه هام بگم ياد غم هاي تو دلت افتادم و نفسم بند اومد .
اومده بودم از در به دري بعد رفتنت بگم ياد ..... افتادم .
اومده بودم از زخم هاي كوچيك و بزرگ دلم بگم ياد زخم كاري دلت افتادم كه تیشه به ریشه ....
ميخواستم از نامردمي روزگار بگم ياد كاشون و اصفهان و .... افتادم
کم اوردم
داغون شدم
ولی چرا نمردم خدا میدونه !!!!!
خواستم بگم تنها موندم ، ياد بيمارستان پاستور افتادم ...
خواستم بگم درد دلام زیادن یاد .....
گفتم اصلا بذار از غربت بگم ...
الله اكبر ....... غريبي نگاه دم آخرت شرمگينم كرد .
اصلا خواستم بگم سيد هي دارن بهم خرده ميگيرن كه بسه چه خبرته ؟ تموم نشد این حکایت اشک و آهت بعد اینهمه سال ؟ تا کی میخوای بیای اینجا و روضه بخونی ؟
ديدم بابا قبلا جوابمو دادي :
آقام بیاد این حرفا دیگه معنا پیدا میکنه !!
لب باز كردم مويه كنم ضجه بزنم ، صدات پيچيد تو گوشم :
عمه عمه عمه ........ بابا بابا بابا ......
سريع اشكامو پاك كردم . مثل بچه كوچولوهاي تو كربلا كه نميخواستن عمه جانشون صداي گريه شونو
بشنوه آستين به دهن گرفتم و زير لب خوندم :
قهر نکن
قهر نکن
قهر نکن با منه درد آشنا
***
قرآن رو باز ميكنم كه به جاي اشك ريختن برات قرآن بخونم :
بسم الله الرحمن الرحيم
..................
ولي دل آروم و قرار نداره . امشب شب عجيبيه .
باز همون يه مشت تربت جلو رومه و عطرش تو اتاق پيچيده .
خوب كه دقت ميكنم ميبينم بو آشناست .
دیگه همه ی این بچه هایی که میان اینجا از بر شدن کلمه به کلمه ی حرفامو
بذار بگن ما خيالاتي شدیم . بذار بگن داریم خودمونو الكي خوش ميكینم .
بذار بگن شما ديگه نيستي !
سيدم ..... درسته كه اين خاك يه مشت بيشتر نيست ولي به گمونم براي دفن كردن دل من ،
كه ديگه چيزي ازش نمونده كافي باشه .
چشمامو ميبندم و دلم و ميكشم تو هيئت
ولی نه کاشون
نه قم
نه مشهد
نه هیچ کجای دیگه
هیئتایی که شبونه تازه بعد رفتن همه با مادرت بپا میکردی و ....
نفس نفس ميزني . منم مثل خودت . هروله ميكني . هروله ميكنم .
تو نگاه ميكني به دور دست ها و ميبيني .....
ولي من نميبينم . ديدم كوره . شايدم ميبينم و نميشناسم .
بعد اينهمه حسين حسين گفتن مياد كنارم بهم ميگه بابا من پسر حسينم .
از كنارش رد ميشم ... آخ آخ آخ ....... الله اكبر ...
سيد به ولله اگر ميدونستم اين مستي و شو رو شين قراره قاتلت بشه خودم پيش مرگت ميشدم
و نمي موندم كه اين شباي سوت و كور و تحمل كنم .
اگر ميدونستم كه به جرم عشق و عاشقي قراره بكشنت به دست و پات مي افتادم که ......
***
انگار سالهاست مرده ام .
نميدونم چند ساعته كه دارم زمزمه ميكنم :
آقا
آقا
قهر نکن
قهر نکن
قهر نکن با من درد آشنا
اما هنوز تشنه ام . تشنه ي همين زمزمه . اذن گفتن مصرع بعدي بهم داده نميشه .
اذن دخول ؟
واي سيد مصرع بعدي نه . اين كه شعر نيست . حرف دله حرف دل ...............
امشب روح سر گردونم داره زمان رو مرور ميكنه ...
همون زمانی رو که گذشت ...
بازم اين حس مسموم اومده سراغم .
باشه آقا سید صلوات ميفرستم و واگذار ميكنم به عمه جانت .....
پلك هات هنوز سنگينه . اما دلت نه ..... دلت آروم و سبكه
گهگاه لبت تكون ميخوره
عاشقی یعنی همین که داری میبینی
خدايا !
نميگم به چه جرمي اينطوري مورد عتابمون قرار دادي چون ميدونم جرممون چيه .
نميگم چرا اينقدر خون به جيگرم شد تو اين هزار سال
چون ميدونم ......
فقط امشب ميخوام ازت گله گي كنم كه چرا دردمو کاری نکردی ؟
خواستی بی عرضگیمو به رخم بکشی ؟ میدونم خودم ... میدونم ....
مگه هزار بار سر همون سجاده خيسه بهت نگفتم خدايا به حسينت قسم منو ببر جهنم ولي ببر
فقط منو ببر . ديگه تاب موندنم نيست .ديگه دلم به چيزي جر كرمت خوش نيست
خدايا امشب به دل پريشون عمه جان قسمت ميدم
به پيشوني پينه بسته ي دخت علي و به پاشنه هاي پر از زخم و خار دردانه ي حسينت قسمت ميدم
كه فاطمیه ی امسال و نبينم
چرا ؟
چراشم میگم که بدونن اونایی که ...
سیدم نباشه کی دستمونو بگیره و صاف ببره در خونه ی بی بی ؟
بی بی جان :
به احترام رازق حسینی ها و به احترام اشكهاي مهدي جانت
يا اين نفس بي ثمر و لايق صدا زدن اسم مقدست كن يا بگيرش
خانم ديگه خسته شدیم از لفظ بازي .
دست های خالیمو خودتون بگيرید مادر جان ![]()