خوش آن روزي كز اين زندان رهم ...
بیادتیم سید
بخدا بیادتیم
ولی بغضمون تو گلومون خشکیده
نای حرف زدن نداریم دیگه
وگرنه جای شما که تو دل ماست مشتی
+ نوشته شده در شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۸ ق.ظ توسط خادم ميخونه
|
میخـــونه ی غــــریب تـــــرین سید
آنچنان کز برگ گل عطر گلاب آید برون / تا که نامت میبرم از دیده آب آید برون . . .
اولماقا نوکـــــر وجودیمـــده لیــــاقت گورمـــورم
من سنه ننگـــم ولی سن افتخــارمسن حسیــن
نوشته‌های پیشین
- دی ۱۳۹۲
- آذر ۱۳۹۲
- آبان ۱۳۹۲
- مهر ۱۳۹۲
- آبان ۱۳۹۱
- مرداد ۱۳۹۱
- اردیبهشت ۱۳۹۱
- آذر ۱۳۹۰
- مهر ۱۳۹۰
- اسفند ۱۳۸۹
- آذر ۱۳۸۹
- مهر ۱۳۸۹
- شهریور ۱۳۸۹
- مرداد ۱۳۸۹
- خرداد ۱۳۸۹
- اردیبهشت ۱۳۸۹
- فروردین ۱۳۸۹
- دی ۱۳۸۸
- آذر ۱۳۸۸
- آبان ۱۳۸۸
- مرداد ۱۳۸۸
- تیر ۱۳۸۸
- خرداد ۱۳۸۸
- اسفند ۱۳۸۷
- دی ۱۳۸۷
- آذر ۱۳۸۷
- آبان ۱۳۸۷
- مهر ۱۳۸۷
- شهریور ۱۳۸۷
- مرداد ۱۳۸۷
- خرداد ۱۳۸۷
- اردیبهشت ۱۳۸۷
- فروردین ۱۳۸۷
- اسفند ۱۳۸۶
- بهمن ۱۳۸۶
- دی ۱۳۸۶
- آرشيو